دمی با اربعین
دانی امروز چه روزی است که باز
شور شبهای محرم دارد ؟
اربعین است و پر از عاشوراست
کاروانی به دل از غم دارد
اربعین گفتی و در یاد آمد
کربلا و لب عطشان حسین(ع)
آخرین لحظه وداع زینب(ع)
قتلگاه و تن عریان حسین(ع)
یادم آمد که سَرِ تل زینب(ع)
بود بیتاب و پریشاناحوال
داغ سنگین برادر بر دل
الف قامت او ، گشته چو دال
با دل خسته در آن موج غبار
او به دنبال برادر میگشت
اسب با کاکل آغشته به خون
واژگونزین ، به حرم برمیگشت
یادم آمد که ز انگشت ربود
ساربان از ره کین ، انگشتر
نیزهداران به سَرِ نی بردند
سر عشاق خدا را به سفر
یادم آمد به علمدار حسین(ع)
آب از علقمه آوردن او
تا که تیری نخورد بر دل مشک
دیده و دست ، سپر کردن او
یادم آمد که به پهلوی فرات
دست عباسِ(ع)جوان افتاده
تن عباسِ دلاور(ع) ، بیدست
خونفشان ، خشکدهان افتاده
یادم آمد به سر دوش حسین(ع)
غرق در خون گلو ، یک نوزاد
آه کان اصغر ششماهة عشق
بر سر دست پدر جان میداد
یادم آمد چو به دروازه شام
پای در سلسله سجاد رسید(ع)
شامیان هلهله کردند ز کین
تا فلک شادی و فریاد رسید
بس کن این قصه که (قدسی) از شام
میرسد قافله در کرببلا
آه !کان دختر کوچک ز حسین(ع)
نیست اکنون به میان اسرا
بازدیدها: 46