حدیث درد
آی مردم! عشق میدانید چیست؟
مرد راه عشق میدانید کیست؟
آی مردم! مرد را معنا کنید
مرد صاحب درد را پیدا کنید
آی مردم! غم چه معنا میدهد؟
عشق در اینجا چه فتوا میدهد؟
غربت و غم چیست در فرهنگ درد؟
مینمایند از چه رو همرنگ درد؟
غربت و غم گوئی از یک مایهاند
آفتاب عشق را همسایهاند
غم اگر چون کوه شد جایش کجاست؟
در کدامین سینة درد آشناست؟
گرچه میدانید از من بشنوید
پاسخی با لفظ روشن بشنوید
نی، غلط گفتم که لفظ اینجا کم است
پیش آن دریای معنا یک نم است
لفظ اگر دریاست کم میآورد
عقل هم کی ره بجائی میبرد؟
حرف و گفت و صوت را برهم زنید
تا که بی این هرسه از او دم زنید
عشق اگر یکدم نهد پا در میان
سرفراز آیم برون زین امتحان
بادة نابم دهد مستم کند
نیست چون گشتم ، ز خود هستم کند
تا در آن حال از غمش چون دم زنم
میتوانم شعله در عالم زنم
کیست کو این روزها دلخسته است؟
پیش زهرایدلش بنشسته است ؟
کیست در آن خانة در سوخته؟
چشم در چشمان عشقش دوخته؟
اشگ او آرام میآید فرود ؟
خیس میریزد برآن رویکبود؟
کیست آن مردغم آن تنهاترین؟
از فراق یار خود شیداترین؟
یار او این روزها در بستر است
پیکرش مجروح دیوار و در است
یار او این روزها میپژمرد
بهر آن تنهاترین ، غم میخورد
یاعلی (ع)! ماجمله محزون توایم
در جنون عشق، مجنون توایم
چشم را از اشک پر نم میکنیم
لختی از بار غمت کم می کنیم
از توغفلت کردن از خود غافلیست
باغمت سربردن اما خوشدلیست
در غمت ما نوبهار گریهایم
چشمه چشمه بیقرار گریهایم
یاعلی (ع)! تاغربتت ما را ببر
تا به مظلومیتت ما را ببر
برق مهرت زد ، که خاکستر شدیم
زیر باران نگاهت تر شدیم
از جنون آباد عشقت سرزدیم
سر برون از لاکِ بال و پر زدیم
دل ترا دادیم و غم صاحَب شدیم
از رموز عشق پرمطلب شدیم
شوق تو در ما سلیمانی کند
روح ما را ، عشق درمانی کند
در غمت ما را شریک خود بدان
در کنار بستر زهرا(س) بمان
آمدیمت تا تسلایت دهیم
دل تسلا بهر زهرایت(س) دهیم
آمدیمت تا رواق خانهات
بادلی در عاشقی دیوانهات
بغض داریم و شبیه دِق شدیم
چون ترا ما از ازل عاشق شدیم
سینة ما را در آنجا کاشتند
عشق پاشیدند و غم برداشتند
باتو چون بودیم بالائی شدیم
لافتی گفتیم و اِّلائی شدیم
پیش پایت چِک چِک اشک غمیم
زخم غربت داری و ما مرهمیم
در غم تو عید را بگذاشتیم
بیرق سرخ و سیاه افراشتیم
ما که اَینَ الفاطِمیوّنِ توایم
عید را امسال دلخون توایم
سفرههای هفت سین را تا زدیم
بر رسوم امسال پشتپا زدیم
یا علی(ع) ! ما عید را شیون کنیم
رخت ماتم جای شادی تن کنیم
عیش را در این عزا سرمیبریم
پای یاس خانهات غم میخوریم
عید را امسال میجوشیم ما
جای شربت بغض مینوشیم ما
نیست برلبهای ما لبخند عیش
نیستیم امسال ما پابند عیش
عید ما بوی محرم میدهد
قلب ما را یک نفر، دَم میدهد
هرطرف گلبانگ ماتم میزنیم
شهر را رنگ محرم میزنیم
کوچهها یکسر سیه پوشت شوند
بلبلانِ ناله ، همدوشت شوند
نسترنها با تو شیون میکنند
خاک برسر، سرو و سوسن میکنند
در غمت اسب عزا را زین کنیم
تکیه را با نوحهها آذین کنیم
ما به زیر بار این غم تا شدیم
چون تو بیزهرا(س)تک و تنها شدیم
در گلو افغان ما گل میکند
بغض ما ، فریاد بلبل میکند
برمسیح گریههای بیشمار
مریم دلهای ما شد باردار
یاعلی(ع) ! ما چون تو گرم نالهایم
جانگدازِ هجر هجده سالهایم
سینه را رنگ شقایق میزنیم
سرخ مینالیم و هِق هِق میزنیم
غمگسار بیکسیهای توایم
خوندل از دلواپسیهای توایم
گوش ما را یاعلی(ع) ! چون چاه گیر
با شکوه راز خود همراه گیر
یاعلی(ع) ! فریاد کن اسرار را
ماجرای آن در و دیوار را
از چه میخ در حکایت میکند؟
از کدام آتش شکایت میکند؟
قامت خم گشته را تفسیر چیست؟
با طنابی بستن یک شیر چیست؟
ماجرای چادر خاکی بگو
زآن جسارتها و هتاکی بگو
ماجرای نامه و رَدِّ فدک
کوچه و سیلی، لگدکوب و کتک
گرچه زین غمها ز پا افتادهایم
با تو در تشییع یاس آمادهایم
دوش میگیریم نعش لاله را
میبریم از خانه هجدهساله را
بازدیدها: 43