بلا و مصیبت بر انبیا و اولیا و دیگران
این موضوع همواره مورد پرسش قرار می گیرد که مصیبت هائی که در طول تاریخ به مردمان وارد می شود چگونه است و حکمت آن چیست ؟
آیات و روایات در این باره مردمان را به سه گروه تقسیم می کند و برای هرکدام می فرماید:
اول : انبیا و اولیا که مصائب برای آن ها ترفیع مقام در بر دارد
دوم : برای مومنان عادی که سبب غفران گناهان است
سوم : برای ظالمان و کافران گناهکار که سبب رنج و عذاب آن ها و برای آگاهی است
روایتی از امام صادق (ع) (در امالى طوسى، به نقل بحارالانوار، ج 11، ص 69): «إنَّ أشَدَّ النّاسِ بَلاءً، اَلانبياءُ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيهم ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُم ثُمَّ الامثَلُ فالاَمثَل.» (شدید ترین افراد در رسیدن بلا به آنها اول انبیاء هستند سپس کسانی که مورد ملامت قرار می گیرند و سپس دیگران)
و به قول محتشم کاشانی:
بر خوان غم چو عالمیان را صلا زدند/ اول صلا به سلسلة انبیا زدند
پرسش: آیا انبیاء با دیدن رنج ها به تکامل می رسندو یا اینکه چون آن بزرگواران تکامل یافته هستند برای ترفیع درجه بدان ها مشقت داده می شود
در پاسخ: به روایتی از امام علی (ع) در بحارالانوار، الأنوار، العلامة المجلسی، ج78، ص198، (ط – بيروت.)و جامع الأخبار، الشیخ سبزواری، ص310.
عَنْ مولانا أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السّلام) قَالَ: إِنَّ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ وَ لِلْأَنْبِيَاءِ دَرَجَةٌ وَ لِلْأَوْلِيَاءِ كَرَامَة
امام علی علیه السلام میفرماید: بلا برای ظالم تأدیب و تنبیه است، برای مؤمن آزمایش، برای انبیا ترفیع درجه و برای اولیا تکریم
پس از واقعۀ عاشورا و اسارت اهل بیت (ع) وقتی امام سجاد(ع) را به دربار یزید بردند ،یزید سورۀ شوری، 30، ص 486 را خواند که: وَ مَا أَصَبَكُم مِّن مُّصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُم وَ يَعْفُواْ عَن كَثِيرٍ
و آنچه مصيبت كه به شما مىرسد به خاطر اعمالى است كه به دست خود كردهايد، و خدا از بسيارى از گناهان درمىگذرد
و گفت این در حق شماست، امام (ع) فرمودند این در حق تو است و دربارۀ ما این آیه است: حدید، 22، ص540: مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ فىِ الْأَرْضِ وَ لَا فىِ أَنفُسِكُمْ إِلَّا فىِ كِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبرَأَهَا إِنَّ ذَالِكَ عَلىَ اللَّهِ يَسِيرٌ
(نرسد هیچ مصیبتی در زمین و نه در جان های شما مگر آن که در لوح محفوظ است پیش از آن که آن را پدید آریم. به درستی که آن بر خدا آسان است)، تاریخ طبری، ج 7، ص 376 و بلاذری، ج 2، ص 220. ارشاد مفید۲ص ۱۲۰)
در مورد گروه دوم به این حدیث توجه فرمائید :حديث نبوی در المنهج القَوى: «إذَا كَثُرَت ذُنُوبُ العَبدِ وَ لَم يَكُن لَهُ مَا يُكَفِّرُها مِنَ العَمَل، اَبتَلاهُ اللَّهُ بِالحُزنِ لِيُكَفِّرَها عَنهُ.»(وقتی که گناهان بندگان زیاد میشود و برای او چیزی نیست از کارها که آن را جبران کند خداوند او را به حزن مبتلا کرده تا آن گناهش از او جدا گردد)
روایتی نیز از امام صادق (ع) (در بحارالانوار، الانوار، ج 5، ص 315، از امالى صدوق) منقول است که: «إنَّ العبدَ إذا كَثُرَت ذُنوبُهُ وَ لَم يَجِد ما يُكَفِّرُها بِه، اِبتَلاهُ اللَّهُ عزَّ وَ جلَّ بِالحُزنِ فِى الدُّنيا لِيُكَفِّرُها، فَاِن فَعَلَ ذلِكَ به وَ إلاَّ اَسقَمَ بَدَنه…: چون گناه بنده فراوان شود و كفارت آن را دادن، نتواند، خدايش به اندوه اين جهان مبتلا گرداند تا كفّاره آن گرداند و گرنه او را بيمار سازد.»
مولانا در دفتر چهارم از بیت (97) با بردن نام خارپشت مثال نفس مومن را می آوردکه با دیدن مصیبت، در ایمان قوی تر می شود
هست حيوانى كه نامش اُشغُر است
او به زخم چوب زفت و لَمتُر است
اُشغُر : خارپشت و یا سمبوره، لَمتُر: فربه، چاق.
(98)
تا كه چوبش مىزنى به مىشود
او ز زخمِ چوب، فربه مىشود
(99)
نفس مؤمن اشغرى آمد يقين
كو به زخم رنج زفت است و سمين
زفت : فربه ، سمين :چاق
(100)
زين سبب بر انبيا رنج و شكست
از همه خلق جهان افزون تر است
(101)
تا ز جانها جانشان شد زفت تر
كه نديدند آن بلا قوم دگر
این بیت از عباس ابن احنف است:
ساطلب بعدالدار عنکم لتقربوا
و تسکب عینای الدموع لتجمدا
از خداوند دوری از خانه را می طلبم تا نزدیک به خانه شوم و چشمم می خواهد بگرید تا هیچ وقت نگرید
(102)
پوست از دارو، بلا كش مىشود
چون اديم طايفى خَوش مىشود
دارو: آن چه دبّاغان بر پوست ريزند تا گنده نگردد.
اديم طايفى: طائف، شهرى است در جنوب شرقى مكه، به فاصله 125 كيلو مترى آن شهر و چرم آن مشهور است. گويند خوبى چرم آن شهر از آن روست كه از تابش سهيل پخته مىشود. (آثار البلاد، ص 147)
(103)
ور نه تلخ و تيز ماليدى در او
گنده گشتى ناخوش و ناپاك بو
(104)
آدمى را، پوست، نامدبوغ، دان
از رطوبتها شده زشت و گران
نامدبوغ: ناپيراسته، دبّاغى نشده. در تشبيه آدمى به پوست نامدبوغ وجه شبه نامهذب بودن است.
رطوبت: استعارت از هوى و هوسها و تعلقهاى دنيوى.)
(105)
تلخ و تيز و مالش بسيار ده
تا شود پاك و لطيف و با فِرِه
تلخ، تيز، مالش: كنايت از رياضتها.
بافِرِه: فره، به معنىهاى افزون، چيره، خوش منش ضبط شده كه گرفته از همين كار بردهاست. بافره در بيت مورد بحث، به معنى خوش نما و خوب مناسب است. )
(106)
ور نمىتوانى رضا ده اى عيار
گر خدا رنجت دهد بىاختيار
عيار: عيّار.
(107)
كه بلاى دوست تطهير شماست
علم او بالاى تدبير شماست
(108)
چون صفا بيند، بلا شيرين شود
خوش شود دارو چو صحت بين شود
(109)
برد بيند خويش را در عين مات
پس بگويد اقتلوني يا ثقات
(ای آشنایان مورد اعتماد ! مرا بکشید)
والسلام
بازدیدها: 31