استدراج
یکی از سنت های خداوند سنت استدراج و سنت امهال است[1] و از ویژگی های استدراج آن است که شخص کافر را نخست خداوند دچار مصیبت می کند تا مگر از گناه و کج روی و ظلم دست بردارد ولی او با این کار در بارة خود از خواب خرگوشی بیدار نمی شود و در نتیجه ، چون راه خود را ادامه می دهد دچار استدراج از طریق نعمت قرار می گیرد
سپس خداوند در اوج خوش گذرانی جان او را می گیرد[2]
و در رابطه با این دو سنت تزیین اعمال[3]
و سنت افزایش ضلالت[4]
است و در نتیجة کافر با دیدن این سنت ها می پندارد که مورد لطف خداوندی قرار گرفته است و بر روی زمین بهترین است و خود را شاد می بیند و روی به فرح کاذب می آورد[5]
در حکمت 25 علی عليه السلام می فرماید:
يَابْنَ آدَمَ، إِذَا رَأَيْتَ رَبَّکَ سُبْحَانَهُ يُتَابِعُ
عَلَيْکَ نِعَمَهُ وَأَنْتَ تَعْصِيهِ فَاحْذَرْهُ.
و درود خدا بر او فرمود: اي فرزند آدم! زماني که خدا را ميبيني انواع نعمتها را به تو ميرساند و تو معصيت کاري، بترس.
قال الصادق (ع) : إنّ أمير المؤمنين – صلوات الله عليه – لما بويع بعد مقتل عثمان صعد المنبر وخطب في حديث عن الإمام الصادق (ع) (کافی جلد 2 ص 452/ح 1: (إنّ الله إذا أراد بعبدٍ خيرا فأذنب ذنبا: أتبعه بنقمة، ويذكره الاستغفار.. وإذا أراد بعبد شرا فأذنب ذنبا: أتبعه بنعمة؛ لينسيه الاستغفار، ويتمادى بها..(ادامه دهد) وهو قول الله عزّ وجلّ: {سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَيْثُ لاَ يَعْلَمُونَ} بالنعم عند المعاصي). هنگامى كه خداوند نيكى بندگى را بخواهد، به هنگامى كه گناهى انجام مىدهد او را گوشمالى مىدهد تا به ياد توبه بيفتد و هنگامى كه بدى براى بندهاى (بر اثر اعمالش بخواهد) هنگامى كه گناهى مىكند نعمتى به او مىبخشد تا استغفار را فراموش كند و به كار خود ادامه دهد و اين همان چيزى است كه خداوند متعال مىفرمايد: « «سَنَسْتَدْرِ جُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ» بِالنِّعَمِ عِنْدَ الْمَعَاصِي؛ ما آنها را تدريجا از آنجا كه نمىدانند (به سوى عذاب) مىبريم با بخشيدن نعمت به هنگام گناه».ا : ألا إنّ بليتكم قد عادت كهيئتها يوم بعث الله نبيه (ص) ، والذي بعثه بالحق لتبلبلنّ
مولانا در دفتر چهارم حال این افراد را تشبیه به بیمارانی می کند که دچار بیماری دِق شده اند:
قصهى آن صوفى كه زن خود را با بيگانه بگرفت
( 179) از شما پنهان كَشَد كينه، مُحِقّ
اندك اندك همچو بيمارىِّ دِق
( 180) مردِ دِقّ باشد چو يخ هر لحظه كم
ليك پندارد به هر دم بهترم
( 181) همچو كَفتارى كه مىگيرند و او
غِرِّة آن گفت، كين كَفتار كو؟
آنان می پندارند که روز به روز بهتر می شوند و یک مرتبه به چنگال مرگ در می غلطند
در دفتر سوم نیز در داستان آن روستائی و شهری در بخش
روان شدن خواجه به سوى ده
( 497) خواجه در كار آمد و تجهيز ساخت
مرغِ عزمش سوى ده اِشتاب تاخت
( 498) اهل و فرزندان سفر را ساختند
رخت را بر گاوِ عزم انداختند
( 499) شادمان و شتابان سوى ده
كه بَرى خورديم از ده مژده ده
( 500) مقصد ما را چَراگاه خوش است
يارِ ما آن جا كريم و دل كش است
دفتر سوم ( 501) با هزاران آرزومان خوانده است
بهر ما غَرسِ كرم بنشانده است
( 502) ما ذخيره دَه زمستانِ دراز
از بَرِ او سوى شهر آريم باز
( 503) بلكه باغ ايثار راه ما كند
در ميان جان خودمان جا كند
عقل هی می زد که شادی نکنید:
( 504) عَجِلُوا أصحابَنا كَى تَربَحُوا
عقل مىگفت از درون لا تَفرَحُوا
( 505) مِن رَباحِ اللَّهِ كُونُوا رابِحِين
إنَّ رَبّى لا يُحِبُّ الفَرِحِين
شاد به آن چیزی باشید که خداوند نصیب می کند و اشاره به سورة یونس آیة(58) قُلْ بِفَضْلِ اللّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِكَ فَلْيَفْرَحُواْ هُوَ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ بگو : [ اين موعظه ، دارو ، هدايت و رحمت ] به فضل و رحمت خداست ، پس بايد مؤمنان به آن شاد شوند كه آن از همه ثروتى كه جمع مي كنند ، بهتر است دارد
( 506) اِفرَحُوا هَوناً بِما آتاكُمُ
كُلُّ آتٍ مُشغِلٍ ألهاكُم
توصیه می فرماید که به آن چه خدا می دهد شاد باشید و نعمت های دنیائی برایتان استدراج است :
( 507) شاد از وى شو مشو از غير وى
او بهار است و دگرها ماهِ دى
( 508) هر چه غير اوست استدراج توست
گر چه تخت و مُلكت است و تاج توست
توصیه به غم عشق:
( 509) شاد از غم شو كه غم دام لِقاست
اندر اين ره سوى پستى اِرتقاست
( 510) غم يكى گنجى است و رنج تو چو كان
ليك كى درگيرد اين در كودكان
( 511) كودكان چون نامِ بازى بشنوند
جمله با خَرگور هم تگ مىدوند
( 512) اى خرانِ كور اين سو دامهاست
در كمين اين سوى خون آشامهاست
جوانی به پیری می انجامد این خود نشانة بی اعتباری دنیاست:
( 513) تيرها پرّان كمان پنهان ز غيب
بر جوانى مىرسد صد تير شَيب
( 514) گام در صحراى دل بايد نهاد
ز آن كه در صحراى گِل نبود گُشاد
( 515) ايمن آباد است دل اى دوستان
چشمهها و گلستان در گلستان
( 516) عُج إلَى القَلبِ وَ سِر يا سارِيَه
فِيهِ أشجارٌ وَ عَينٌ جارِيَة
در دفتر سوم نیز در
قصّه هاروت و ماروت و دليرى ايشان
بر امتحانات حق تعالى
در بارة استدراج در نعمت حق می فرماید:
( 800) گوش كن هاروت را ماروت را
اى غلام و چاكران ما، روت را
دفتر سوم ( 801) مست بودند از تماشاى اله
و ز عجايبهاى استدراج شاه
( 802) اين چنين مستى است ز استدراجِ حق
تا چه مستىها كند معراجِ حق
( 803) دانة دامش چنين مستى نمود
خوان انعامش چهها داند گشود
( 804) مست بودند و رهيده از كمند
هاى هوى عاشقانه مىزدند
( 805) يك كمين و امتحان در راه بود
صَرصَرش چون كاه، كُه را مىربود
( 806) امتحان مىكردشان زير و زبر
كى بود سر مست را زينها خبر
( 807) خندق و ميدان به پيش او يكى است
چاه و خندق پيش او خوش مسلكى است
داستان هاروت و ماروت در قرآن سورة بقره آیة 102 آمده است
در دفتر سوم پیرامون موضوع استدراج داستان
مستى بز از ديدن ماده و
جستن او به كوه مقابل
را می آورد:
( 808) آن بُز كوهى بر آن كوه بلند
بر دَود از بهر خوردى بىگزند
( 809) تا علف چيند ببيند ناگهان
بازيى ديگر ز حكم آسمان
( 810) بر كُهى ديگر بر اندازد نظر
ماده بُز بيند بر آن كوه دگر
( 811) چشم او تاريك گردد در زمان
بر جهد سر مست زين كُه تا بد آن
( 812) آن چنان نزديك بنمايد و را
كه دويدن گرد بالوعه سَرا
( 813) آن هزاران گز دو گز بنمايدش
تا ز مستى ميلِ جَستن آيدش
( 814) چون كه بِجهد در فتد اندر ميان
در ميان هر دو كوه بىامان
مستی کاذب او را به دام صیادان می افکند:
( 815) او ز صيّادان به كُه بگريخته
خود پناهش خون او را ريخته
( 816) شِسته صيّادان ميان آن دو كوه
انتظار اين قضاى با شكوه
( 817) باشد اغلب صيدِ اين بُز همچنين
ور نه چالاك است و چُست و خصم بين
سپس هشدار به مراقبت از خطرات شهوت می دهد:
( 818) رُستم ار چه با سر و سبلت بود
دامِ پا گيرش يقين شهوت بود
( 819) همچو من از مستى شهوت ببُر
مستىِ شهوت ببين اندر شتر
مقایسة مابین مستی شهوت و مستی عشق:
( 820) باز اين مستى شهوت در جهان
پيش مستى مَلَك دان مُستَهان
( 821) مستى آن مستى اين بشكند
او به شهوت التفاتى كى كند
( 822) آبِ شيرين تا نخوردى آب شور
خوش بود خوش چون درون ديده نور
( 823) قطرهاى از بادههاى آسمان
بر كند جان را ز مى وز ساقيان
( 824) تا چه مستىها بود أملاك را
وز جلالت روحهاى پاك را
( 825) كه به بويى دل در آن مىبستهاند
خمّ باده اين جهان بشكستهاند
وای به حال نگون بختان محروم از عشق حقیقی:
( 826) جز مگر آنها كه نوميدند و دور
همچو كُفّارى نهفته در قُبور
( 827) نااميد از هر دو عالم گشتهاند
خارهاى بىنهايت كِشتهاند
( 828) پس ز مستىها بگفتند اى دريغ
بر زمين باران بداديمى چو ميغ
( 829) گستريديمى در اين بىداد جا
عدل و انصاف و عبادات و وفا
(830) اين بگفتند و قضا مىگفت بيست
پيش پاتان دامِ ناپيدا بسى است
هشدار مولانا که به سوی مستی دنیائی مرو که نمونة آن سرزمین کربلای امام حسین ع است که سی هزار لشکر به امید مال اندک دنیائی برای کشتن امام و اهل بیتش آمدند و محروم به درک واصل شدند:
( 831) هين مدو گستاخ در دشت بلا
هين مران كورانه اندر كربلا
( 832) كه ز موى و استخوان هالكان
مىنيابد راه پاى سالكان
( 833) جمله راه استخوان و موى و پى
بس كه تيغ قهر لا شى كرد شى
( 834) گفت حق كه بندگان جفتِ عَون
بر زمين آهسته مىرانند و هون
( 835) پا برهنه چون رود در خارزار
جز به وقفه و فكرت و پرهيزكار
افسوس که با تمام توصیه به صبر باز هم کسی گوش به سخن عقل نمی کند و در نتیجه دچار سوءالقضای الهی می شود:
( 836) اين قضا مىگفت ليكن گوششان
بسته بود اندر حجاب جوششان
( 837) چشمها و گوشها را بستهاند
جز مر آنها را كه از خود رَستهاند
( 838) جز عنايت كه گشايد چشم را؟
جز محبّت كه نشاند خشم را؟
والسلام
قال الصادق (ع) : إنّ الله إذا أراد بعبدٍ خيرا فأذنب ذنبا ، أتبعه بنقمة ويذكره الاستغفار ، وإذا أراد بعبد شرا فأذن قال الصادق (ع) : إنّ الله إذا أراد بعبدٍ خيرا فأذنب ذنبا ، أتبعه بنقمة ويذكره الاستغفار ، وإذا أراد بعبد شرا فأذنب ذنبا ، أتبعه بنعمة لينسيه الاستغفار ويتمادى بها ، وهو قول الله عزّ وجلّ : { سنستدرجهم من حيث لا يعلمون } بالنعم عند المعاصي . ص217ب ذنبا ، أتبعه بنعمة لينسيه الاستغفار ويتمادى بها ، وهو قول الله عزّ وجلّ : { سنستدرجهم من حيث لا ي قال الصادق (ع) : إنّ الله إذا أراد بعبدٍ خيرا فأذنب ذنبا ، أتبعه بنقمة ويذكره الاستغفار ، وإذا أراد بعبد شرا فأذنب ذنبا ، أتبعه بنعمة لينسيه الاستغفار ويتمادى بها ، وهو قول الله عزّ وجلّ : { سنستدرجهم من حيث لا يعلمون } بالنعم عند المعاصي . ص217علمون } بالنعم عند المعاصي . ص217
[1] – سورة اعراف(182): وَالَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَيْثُ لاَ يَعْلَمُونَ و كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند ، به تدريج ازجايى كه نمي دانند [ به ورطه سقوط و هلاكت مي كشانيم تا عاقبت به عذاب دنيا و آخرت دچار شوند
(183)وَأُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ و به آنان مهلت مي دهيم ; [ زيرا از سيطره قدرت ما بيرون رفتنى نيستند ] يقيناً تدبير ونقشه من استوار است .
در سورة آل عمران آ یة (178):وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُواْ إِثْماً وَلَهْمُ عَذَابٌ مُّهِينٌ و كسانى كه كافر شدند ، گمان نكنند مهلتى كه به آنان مي دهيم به سودشان خواهد بود ، جز اين نيست كه مهلتشان مي دهيم تا بر گناه خود بيفزايند ، و براى آنان عذابى خوار كننده است
[2] – این مطلب در آیات زیر به خوبی نمایان است: سورة انعام وَلَقَدْ أَرْسَلنَا إِلَى أُمَمٍ مِّن قَبْلِكَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ (42) فَلَوْلا إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَـكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ (43) فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُكِّرُواْ بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُواْ بِمَا أُوتُواْ أَخَذْنَاهُم بَغْتَةً فَإِذَا هُم مُّبْلِسُونَ (44) فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُواْ وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (45)
سورةاعراف: وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّبِيٍّ إِلاَّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ (94) ثُمَّ بَدَّلْنَا مَكَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى عَفَواْ وَّقَالُواْ قَدْ مَسَّ آبَاءنَا الضَّرَّاء وَالسَّرَّاء فَأَخَذْنَاهُم بَغْتَةً وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ (95) وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ وَلَـكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ (96)
[3] – سورةنمل : إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَيَّنَّا لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ فَهُمْ يَعْمَهُونَ (4) مسلّماً کسانی که به آخرت ایمان ندارند اعمال [زشت] آنان را در نظرشان آراستیم [تا مجذوب آن شوند،] به این سبب همواره [در آن اعمال زشت] سرگردانند و انعام 43 فَلَوْلا إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَـكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ (43) پس چرا هنگامي كه عذاب ما به آنان رسيد ، فروتنى و زارى نكردند ؟ بلكه دل هايشان سخت شد و شيطان ، اعمال ناپسندى كه همواره مرتكب مي شدند در نظرشان آراست
[4] – سورة بقره آیة 10 فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً …(10) در دلِ آنان بيمارىِ [ سختى از نفاق ] است ، پس خدا به كيفرِ نفاقشان بر بيماريشان افزود ، … و فرقان 60 ….وَزَادَهُمْ نُفُوراً (60) و توبة: وَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ …. 125 اما كسانى كه در دل هايشان بيمارى [ نفاق ] است ، پس پليدى بر پليديشان افزود … و اسراء 82 …وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إَلاَّ خَسَاراً (82) ولی ستمکاران را جز خسارت نمی افزاید
[5] – قصص 76 إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ ﴿٧٦ ﴾ همانا به قارون قومش به گفتند: مغرورانه دلخوش و شاد مباش که خداوند کسانی را که مغرورانه شادمانند دوست ندارد
بازدیدها: 89