غیرت در مثنوی
غیرت در مثنوی و حافظ و آیات و روایات
از نظر ارباب لغت و علماى اخلاق، دو واژة غیرت و عفت که مترادف اند معنايى وسيع دارند:
«عفت» به معناى خوددارى و حالت انزجار از ملاحظه صحنههاى زشت
و «غيرت» هرگونه اهتمام و دفاع از حقوق الهى و انسانى خويش است
«غيرت» به گفته بعضى از شارحان نهجالبلاغه عبارت از
انزجار طبيعى انسان نسبت به تصور شركت ديگران در امورى است كه مورد علاقه اوست و به تعبير ديگر غيرت به معناى حفظ ارزشهاى مربوط به خود
و جلوگيرى از تجاوز ديگران به حريم اوست
كه غالباً در عرف ما در امور ناموسى به كار مىرود.
بديهى است كسى كه نسبت به نواميس خود غيرت دارد هرگز حاضر نمىشود به نواميس ديگران چشم خيانت بدوزد،
بنابراين هر اندازه غيرت انسان بيشتر باشد عفت او هم بيشتر خواهد بود.
گرچه عفت و غيرت هر دو غالباً در عرف امروز ما بيشتر در مسائل ناموسى به كار مىرود؛ [1]
غیرت در زبان مولانا و حافظ
در یک تقسیم بندی غیرت بر دو نوع است
غیرت عاشقی و غیرت معشوقی
غیرت معشوقی که آن برنتافتن معشوق عاشق را که به سراغ غیر او رود نیز بر دو قسم است:
غیرت معشوق حقیقی و غیرت معشوقان مجازی
در مثنوی در بارة غیرت معشوقی بسیار سخن گفته است که ما چند نمونه از آن را می آوریم :
در دفتر اول:
(1096)پوست، چِه بوَد؟ گفتهاىِ رنگ رنگ
چون زِرِه بر آب،كِش نَبوَد درنگ
(1097)اين سخن چون پوست و معنى، مغز دان
اين سخن چون نقش و، معنى همچو جان
(1098)پوست باشد مغزِ بد را عيب پوش
مغزِ نيكو را ز غيرت، غيب پوش
دفتر اول: شنيدن طوطى حركت آن طوطى را
و مردن آن طوطی در قفس
و نوحه كردن خواجه بر وی
( 1711) اين دريغاها خيال ديدن است
وز وجود نقد خود ببريدن است
( 1712) غيرت حق بود و با حق چاره نيست
كو دلى كز حكم حق صد پاره نيست
( 1713) غيرت آن باشد كه او غير همه ست
آن كه افزون از بيان و دمدمه ست
در ادامه
( 1730) حرف و صوت و گفت را بر هم زنم
تا كه بىاين هر سه با تو دم زنم
( 1731) آن دمى كز آدمش كردم نهان
با تو گويم اى تو اسرار جهان
( 1732) آن دمى را كه نگفتم با خليل
و آن غمى را كه نداند جبرئيل
( 1733) آن دمى كز وى مسيحا دم نزد
حق ز غيرت نيز بىما هم نزد
در دفتر اول:
در تفسير قول حكيم سنايى روح اللَّه روحه
بهر چه از راه و امانى
چه كفر آن حرف و چه ايمان
بهر چه از دوست دور افتى
چه زشت آن نقش و چه زيبا
فى معنى قول النَّبىّ (ص)
ان سعداً لغيور و انا اغير منه
و اللَّه تعالى اغير منى و من غيرته حرم الفواحش
ما ظهر منها و ما بطن
( 1763) جمله عالم ز آن غيور آمد كه حق
برد در غيرت بر اين عالم سبق
( 1764) او چو جان است و جهان چون كالبد
كالبد از جان پذيرد نيك و بد
دفتر اول:
( 1770) شاه را غيرت بود بر هر كه او
بو گزيند بعد از آن كه ديد رو
( 1771) غيرت حق بر مثل گندم بود
كاه خرمن غيرت مردم بود
( 1772) اصل غيرتها بدانيد از اله
آن خلقان فرع حق بىاشتباه
در داستان خلیفه و آن مرد اعرابی و آب بردن او وقتی که آب دجله را دید:
( 2860) كل عالم را سبو دان اى پسر
كاو بود از علم و خوبى تا به سر
دفتر اول( 2861) قطرهاى از دجلهى خوبى اوست
كان نمىگنجد ز پرى زير پوست
( 2862) گنج مخفى بد ز پرى چاك كرد
خاك را تابان تر از افلاك كرد
( 2863) گنج مخفى بد ز پرى جوش كرد
خاك را سلطان اطلس پوش كرد
( 2864) ور بديدى شاخى از دجلهى خدا
آن سبو را او فنا كردى فنا
( 2865) آن كه ديدندش هميشه بىخودند
بىخودانه بر سبو سنگى زدند
( 2866) اى ز غيرت بر سبو سنگى زده
و اين سبو ز اشكست كاملتر شده
( 2867) خم شكسته آب از او ناريخته
صد درستى زين شكست انگيخته
( 2868) جزو جزو خم به رقص است و به حال
عقل جزوى را نموده اين محال
( 2869) نى سبو پيدا در اين حالت نه آب
خوش ببين و اللَّه اعلم بالصواب
اگر کسی معصیت خدا را انجام داد اگر چه هاروت و ماروت باشد از غیرت خداوند در امان نیست:
در دفتر اول در داستان هاروت و ماروت:
( 3415) گر چه هاروتيد و ماروت و فزون
از همه بر بام «نَحْنُ الصّافّون»
( 3416) بر بديهاى بدان رحمت كنيد
بر منى و خويش بينى كم تنيد
( 3417) هين مبادا غيرت آيد از كمين
سر نگون افتيد در قعر زمين
( 3418) هر دو گفتند اى خدا فرمان تو راست
بىامان تو امانى خود كجاست
در این باره نیز :
تعجب كردن آدم (ع) از
ضلالت ابليس و عُجْب آوردن
( 3894) روزى آدم بر بليسى كو شقى است
از حقارت وز زيافت بنگريست
( 3895) خويش بينى كرد و آمد خود گزين
خنده زد بر كار ابليس لعين
( 3896) بانگ بر زد غيرت حق كاى صفى
تو نمىدانى ز اسرار خفى
( 3897) پوستين را باژگونه گر كند
كوه را از بيخ و از بُن بر كند
دوستی بدون غیرت نمی شود
در دفتر دوم : در داستان ابلیس و معاویه:
(2643) هر حسد از دوستى خيزد يقين
كه شود با دوست غيرى همنشين
(2644) هست شرط دوستى غيرت پزى
همچو شرط عطسه، گفتن دير زى
غیرت خدائی همراه با صبر است وگرنه جهان را بر هم می زد:
( 2649) صالح از يك دم كه آرَد با شكوه
صد چنان ناقه بزايد متنِ كوه
( 2650) دل همىگويد: خموش و هوشدار
ور نه درّانيد غيرت، پُود و تار
( 2651) غيرتش را هست صد حِلْمِ نهان
در دیوان حافظ در بارة غیرت معشوق حقیقی:
خواجة شیراز در بارة غیرت در آن غزل معروف خود
شمارة 152 :
1- در اَزل پـرتو حُسـنت ز تَجلّـی دَم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
2- جلوهای کرد، رُخت، دید مَلک، عشق نداشت
عِیـن آتـش شـد از این غیرت و بَرآدم زد
3- عقل میخواست کز آن شعله چراغ افروزد
بـرقِ غیـرت بِدِرخشـید و جهان بـَرهم زد
4- مُدّعی خواست که آید به تماشاگه راز
دستِ غیب آمد و بر سینة نامحرم زد
و در غزل 345:
4– بَرقِ غِیرت چو چنین میجَهَد از مَکمَنِ غِیب
تو بِفـَــرما که مَنِ سوخته خـِـرمَن چه کنم؟
در بارة غیرت معشوقی:
در غزل 186:
2- ساقی به جامِ عدل بده باده تا گدا
غیـرت نیاورد که جهان پُربلا کند
و در غزل 452 :
5- هزار جانِ مقدّس بسوخت زیــن غیرت
که هر صباح و مَسا شمعِ مجلسِ دگری
همان گونه که در عشق مجازی ، عاشق بودن غیر را با معشوق و بالعکس برنمی تابد در عشق حقیقی نیز مومن در آمدنِ کافر و منافق را مادامی که بر کفر و نفاق مصمم اند به حریم محبوب بر نمی تابد
در بارة غیرت عاشقی:
در دفتر پنجم:
حكايت آن درويش كه در هِرى غلامان آراسته
عميد خراسان را ديد و بر اسبان تازى
و قباهاى زربفت،
دفتر پنجم ( 3201) غيرتم آيد كه پيشت بيستند
بر تو مىخندند عاشق نيستند
( 3202) عاشقانت در پسِ پرده كرم
بهر تو نعره زنان بين دم به دم
والسلام
[1] – در قرآن تمام آیاتی که در باره شرک و مشرکان است مربوط به غیرت معشوقی است یعنی خداوند رفتن انسان ها را به سراغ بت و الهه ها و اسمائی که خود آن ها را نام گذاری می کنند برنمی تابد نظیر :
سورة نساء آیة 48 و 116 که خداوند شرک را نمی آمرزد و از مشرکان حبط عمل می شود و پیش از این در بارة شرک در تدبر 7 مطالبی نوشتم
روایاتی چند در بارة غیرت و عفت:
از امام باقر عليه السلام در كتاب كافى ج 2، ص 79، ح 2..:
«إِنَّ أَفْضَلَ الْعِبَادَةِ عِفَّةُ الْبَطْنِ وَالْفَرْجِ؛
برترين عبادت پاك بودن از نظر تغذيه و امور جنسى است»
حدیث دیگر در كافى، ج 2، ص 79، ح 1. از امام باقر عليه السلام:
«مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْءٍ أَفْضَلَ مِنْ عِفَّةِ بَطْنٍ وَفَرْجٍ؛
هيچكس خدا را عبادتى بهتر از اين نداشته كه عفت را در مورد شكم و امور جنسى رعايت كند»،
در نهجالبلاغه، كلمات قصار، شماره 305..از امير مؤمنان عليه السلام:«مَا زَنَى غَيُورٌ قَطُّ؛ شخص با غيرت هرگز زنا نمىكند»
و درحکمت 47: و قال عليهالسلام……..وَعِفَّتُهُ عَلى قَدْرِ غَيْرَتِهِ.
و عفت هر كس به اندازه غيرت اوست
بازدیدها: 720