امام حسن عسکری g
ای آسمان فّر تو را اختر آفتاب !
از جلوهگاه طور تو یک اخگر آفتاب
ای گنج کائنات ، که در پیش رتبهات !
باشد کم از فضیلت یک گوهر آفتاب
روز ازل ز نور تو عالم چو جان گرفت
طالع شد از تلألو آن منظر آفتاب
تو شهسوار گسترة آفرینشی
بر درگهت نهد ز شرف افسر آفتاب
تا سایة همای تو افتاد بر سرش
بگشود بر زمین و زمان شهپر آفتاب
در محفلی ، که گرم تجلّی است مهر تو
باشد سپند ، ماه و بود مجمر آفتاب
تا نورنوش قبة نورانی تو شد
بر بّر و بحر ، گشته ضیاگستر آفتاب
تا در زلال چشمة مِهر تو چهره شست
شد فیضبخش گیتی پهناور آفتاب
تا از گلاب روی تو نوشید شبنمی
آرد برون ز خاک ، گل صد پر آفتاب
در ملک اقتدار تو ای میر مقتدا !
مهتاب در نماز و نیایشگر آفتاب
کمتر گدای درگه عرشآستان توست
ساید ز جاه ، گر چه به گردون سر ، آفتاب
سلطان توئی و بر تو قضا و قدر مطیع
مولا توئی و بنده فرمانبر آفتاب
مشکوه وحی و یازدهم کشتی نجات
روح نماز و بر تو نیازآور آفتاب
ای زادة رسول و جگرگوشة بتول ! b
ای در علُّوِ رتبه تو را چاکر آفتاب !
بیپرده گر عیان شوی ای شاهد بقا !
بر سر کشد ز شرم رخت مَعجَر آفتاب
گر شوق وصل روی تو را در نظر نداشت
میماند در نهاد عدم ، مُضمر آفتاب
در آسمان ، مَلَک چو به مدح تو لب گشود
اختر ترانه خوان شد و رامشگر آفتاب
آنجا که جلوهگر شوی ای حسن لایزال !
صف میزنند بهر تو صد لشگر آفتاب
در ملک روز ، کارش اگر زرفشانیاست
دارد مِیِ ولای تو در ساغر آفتاب
نام مَلَک نوازِ تو را بهر چشم زخم
نقش نگین نمود در انگشتر آفتاب
نامت حسن ، نشانه حسن، دودمان حسنg
در باغ حُسن توست ، ز گل کمتر آفتاب
ابن الرّضا ، زکی و تقی ، عسکری لقب D
در کنیه بومحمدی ای انور آفتاب !
نور دو چشم حضرت هادی، دهم امام g
از جلوة جمال تو یک زیور آفتاب
از مشرق سپهر تو مهدی طلوع کرد f
مهری که دارد از شرفش جوهر آفتاب
بر چهرة تو چشم خرد تا که باز شد
دانست پرتویست از آن مظهر آفتاب
در وسعت صحائف فضل و کمال تو
تصویر نقطه ایست ز یک دفتر آفتاب
روز جزا به عرصة محشر چو بگذری
جوشد ز خاک پای تو چون کوثر آفتاب
ای نور حق ! ببخش مرا گر به چامهام
تشبیه شد صفات جمالت بر آفتاب
لفظ اندک است و فضل تو بیحدّ و بیحساب
گنجای ذره نیست ، کشد در بر آفتاب
(قدسی) ! مدار دست ز دامان رحمتش
تا سایه افکند به تو در محشر آفتاب
بازدیدها: 13