شعلة بیتاب
اي تشنهلب! كه با تو به سر شد جوانیام
طي ميكنم به مرثيهات زندگانيام
چون بلبلي كه بال و پرش ريخت گرد گل
پيرم ولي به مدح تو در نغمهخوانيام
دارم زكربلا و عطش سينهاي كباب
آتش كشد زبانه زسوز نهانيام
پيمان به گريه تازه كنم با تو صبح و شام
با سوز و ساز تعزيهات ، جاودانيام
عمريست در حريم ولاي تو يا حسينj
خورشيد دولت تو كند سايبانيام
شمعم كه در غم تو كنم آب عمر خويش
سوزم چو شعله ، تا به جوارت بخوانيام
(قدسي)! اگر كه سينهگداز است چامهام
شوري ز نينواست در آتش زبانيام
بازدیدها: 25