ما نماز عاشق آزادهايم (در ورود اهلبيت عصمت به كربلا)
گفت یاران ، این مکان، موعود ماست
زآنکه نامش , سرزمین كربلاست
نينواي نغمهپردازان عشق
پايگاه سدرهپروازان عشق
ما در اين غربت اقامت ميكنيم
بر شهادت ، قصد قربت ميكنيم
اين ديار عشق محراب خداست
تا خدا ، سكّوي پرتاب دعاست
سينهاش سجّادة راز من است
شاهبال سرخ پرواز من است
گرد اين وادي ، به هر دردي دواست
درد بيدرمان هر كس را شفاست
هست خاكش فرّ چرخ آبنوس
روز و شب روحالامينش خاكبوس
سنگفرش اين حرم از خون ماست
جلوهاش از جاري جيحون ماست
آمدم اينجا به فرمان خدا
تا زنم بر اهل عالم اين صلا
كين زمان اسلام تنها مانده است
درهجوم اهرمنها مانده است
پيكر اسلام زخمي از نفاق
مسلمين را نيست با هم اتفاق
زور با تزوير و با زر ساخته
پرچم كفر و نفاق افراخته
جاهليّت حاكميّت ميكند
فتنه در كار حقيقت ميكند
گشته بازار حقيقت بيرواج
دردها بسيار، اما بيعلاج
سامري بر مسند پيغمبريست
با فسون كاري پي ويرانگريست
ديگر آهنگ حقيقت ساز نيست
هيچكس با امر حق دمساز نيست
روح حقجوئي ، به تنها مرده است
گلشن آزادگي پژمرده است
آفتاب عدلجوئی در كسوف
ماهتاب حقپرستي در خسوف
چلچراغ رادمردي سوخته
از حقيقت هر كسي لب دوخته
از غلاف آورده بيرون تيغ كين
قاسطين و مارقين و ناكثين
گيسوان وحي، درهم ريخته
كفر با ايمان ناب آميخته
طور دين بيآفتاب موسويست
مريمستان بيصفاي عيسويست
كو دگر حرفي ز دين مصطفيo؟
صحبتي از ذوالفقار مرتضيg ؟
ذوالفقار عدلخواهي در نيام
پرچم کفر و ضلالت ، در قيام
رفته سلمانها دگر از يادها
ميثم طمّارها، مقدادها
هيچكس را از علیg گفتار نيست
با غدیر و طَیر مَشوی كار نيست
نيست حرفي از عدالت در ميان
گشته بازوي خيانت پرتوان
کُفر، صِفَینی دگر آورده است
باز قرآن بر سر ني كرده است
عنكبوت كافري در هر ديار
ميتند با خدعه و نيرنگ تار
كار در دست يزيد افتاده است
آن که کار او ، قمار و باده است
عادت ديرينهاش ميخوارگيست
رسم و راهش عشرت و زن بارگيست
بايد از نو طرح آئين ريختن
شور رستاخيز دين انگيختن
بايد آئين را به خون جاويد كرد
دينپرستي را ز نو تجديد كرد
ما در اينجا عشق جاري ميكنيم
نخل دين را آبياري ميكنيم
ما از اينجا تا خدا پر ميكشيم
سرمه در چشمان باور ميكشيم
طُرّة توحيد را گل ميزنيم
تا خدا پرواز را پُل ميزنيم
در منای حق ، منم ذبح عظيم
هست هفتاد و دو تن آنجا مقیم
ما بـه ابراهيم عرفان دادهايم
نوح را كشتي به طوفان دادهايم
عشق ما اعجاز در عيسی نهاد
در كف موسي يَدِ بيضا نهاد
تاك توحيد است مست از بوي ما
وحي ، باشد خانهزاد كوي ما
هست در ما مَطلَعُالاَنوار عشق
سروري داريم ، بر احرار عشق
ساغر صبح ازل سرمست ماست
طرّة شـام ابد در دست ماست
فجر ايثار از دل ما سر زند
ابر جود ، از لعل ما ساغر زند
كهكشانها را نمود از بود ماست
آفرينش ريزهخوار جود ماست
سینهچاك عشق معبوديم ما
سالكان را كوي مقصوديم ما
مكتب ما مقتدا ميپرورد
بر خلايق ، رهنما ميپرورد
تشنهكامان فرات عشق را
ميدهيم آب حيات عشق را
در جهان ، كار خدائي ميكنيم
از همه ، مشگلگشائي ميكنيم
چشم بینش ، خيره در ايثار ماست
در تحيّــر روزگار از كار ماست
قامت دين را بيافرازيم ما
پايمردي را بپا سازيم ما
نفخه در صور فضيلت ميدميم
روح معني ، در ديانت ميدميم
كُنتُ كنزاً را هويدا ميكنيم
معني اَحْبَبْتُ افشا ميكنيم
ما در اينجا عشق جاري ميكنيم
نخـل دين را آبياري ميكنيم
خانهاي بر پا كنيم از راز عشق
قبلهاي ششگوشه از اعجاز عشق
قبلة آزادمردان جهان
کعبة قدوسیان آسمان
خاك آن را كيميائي ميدهيم
نور مصباحالهدائي ميدهيم
رُتبهاش تا عرش اعلا ميبريم
تا فــراسوي ثريا ميبريم
از قيام ماست ، آئين را قوام
از مرام ماست ، ايمان را دوام
تا كـه باشـد صولت ما در خروش
شمع حقجوئي نميگردد خموش
هر كسی در کربلا پهلوي ماست
روز رستاخيز در مينوي ماست
هر كه ما را اين زمان تنها گذاشت
حاصلي از بذر ايـمان بــرنداشت
بدگهر افتــادهاي از چشم ماست
دوزخي ، در شعلهجوش خشم ماست
اين زمين با خون ما رنگين شود
اهـــل دل را قبلــة آئين شود
شــور عشق از شور عاشوراي ماست
جوی کوثر موجي از درياي ماست
ما لهيب شوق را افروختيم
عاشقان را عاشقي آموختيم
در ميان لالهزار انبياء
نيست همتاي شقايقهاي ما
ساقي بزم وفا عباس ماست
او كه یک گُلبن ، به باغ یاس ماست
زينبh ما ، مريمستان حياست
آسمان در آسمان صبر و وفاست
اكبر ما شبل پاك حيدرg است
برترين آئينة پيغمبرoاست
اصغر ما صد نيستان شور عشق
ناي او صد نينوا در صور عشق
حُرّ ما را هودج حريّت است
مُحرّم از احرام وحدانيت است
عشق ما غوغا كند در سينهها
زنگ ظلمت شوید از آئينهها
ليلي حسن قِدَم مجنون ماست
عاشقي سرگشته در هامون ماست
ما نماز عاشق آزادهايم
كعبة مقصود هر دلدادهايم
شمع ما را عاشقان پروانهاند
روي ما را عارفان ديوانهاند
آب مائيم و جهان موج سراب
ما چو دريائيم و عالم چون حباب
گوهر معناست از ما تابناك
بحر عرفان، دارد از ما ، دُرّ پاك
انقلاب عشق برپا ميكنيم
كفر را تا حشر رسوا ميكنيم
خط بطلان بر ستمگر ميكشيم
كفر را بر سينه خنجر ميكشيم
خوش بود در كوي ما جان باختن
با وضوي خون ، نماز افراختن
بازدیدها: 12