قصيده در مدح و منقبت و ذكر
مصيبت سالار شهيدان حضرت امام حسينg
هست گلفرش فلك نقشي ز ايوان حسين. g
آسمان برگی است رنگین از گلستان حسينg
دفتر ايجاد خالي گردد از اسرار غيب
گر جدا افتد سرآغازش ز عنوان حسينg
آفرينش ميشود از حيطة هستي برون
گر دمی دستش جدا ماند ز دامان حسينg
كنز مخفي ، هيچ از معيار ارزش كم نداشت
گر نبودي در كفش ، جُزْ دُرِّ شايان حسينg
بحر هستی چون صدف دُرّپرور است اما درآن
نیست اکسیری چو مرواريد غلطان حسينg
هست دانشجوي دانشگاه او جبريل وحي
رزق حكمت ميخورد از خوان احسان حسينg
كي هدايت ميشود پنهان به زير ابر جهل ؟
تا که چون خورشید جا دارد به کیهان حسينg ؟
رادمردان جهان را در شجاعت پیشواست
رادمردی هست چون گوئی به چوگان حسينg
نخل ایمان ميوة سرخ شهادت ميدهد
زآنكه دارد ريشهای محكم به بستان حسينg
يوسف عزّت شود محكوم زندان بلا
گر كه پاي خود نهد بيرون زكنعان حسينg
مذهب سرخ تشيع گر كه باشد پايدار
هست رازش اين كلام حكمتافشان حسينg
دين حق گر جز به قتل من نگردد مستقيم
نيزهها، شمشيرها، ريزيد بر جان حسينg
در جهان ظالمستيز و ياور مظلوم باش
این سخن باشد به هر آزاده ، فرمان حسينg
سیدالکونین راز قدرش اینسان کرده فاش
گفت ميباشد حسينg از من، منم ز آنِ حسينg
نيست تنها شور عشقش در سر حقباوران
حقپرستي گشته پرشور از نمكدان حسينg
كربلايش قبلة دل مشعر اهل صفاست
جوشد آنجا زمزم از اشك محبان حسينg
خون هفتاد و دو تن عاشق در آن كوي مِني
شد به قربان حسين و عهد و پيمان حسينg
جان خود را باخت تا در رتبه ثارالله شد
خونبها را میدهد اینگونه یزدان حسینg
روز عاشورا ، در آن دشت فضیلتخیز ، بود
روز میعاد حسینg و عید قربان حسینg
بر فرات اين شرمساري بس كه در ظهر عطش
جرعة آبي نزد بر كام عطشان حسينg
خلوت محراب مقتل، سجدهگاه راز شد
كس نبود آندم ميان جان و جانان حسينg
چون رضا داد از سر جان ، بر رضای کردگار
چشم ایثارست چون آئینه ، حیران حسینg
آسمان از بيم ويراني نهان شد در نقاب
تا نبيند سَر جُدا ، از جسم عريان حسينg
صوت هَل مِن ناصِرَش پیچیده در گوش زمان
نیست زین جانسوز تر سطری به دیوان حسينg
(قدسي) از آندم كه شد مداح الِ مصطفيo
بر سر خوان سعادت گشته مهمان حسينg
بازدیدها: 11