در مدح امام رضاg
اين بارگاه، مرقد سلطان دين رضاستg
گردونمطاف اهل دل و كعبة ولاست
ميقات عارفان و به حق واصلان عشق
ركن و منا، حطيم و حجر، مروه و صفاست
در برگرفته پارهاي از پيكر رسولo
آرامگاه زادة زهرا و مرتضاستb
فيروزة فلك ، كه فروزنده گوهريست
در انعكاس جام جمِ گنبد طلاست
اينجا كه آرميده گل بوستان وحي
كاشانة فراز و فرودِ فرشتههاست
فوج كبوتران حرم ، قاصد دلند
هر يك رسول نامه بَرِ حضرت رضاستg
چون اختران كه روشني چرخِ اخضرند
از چلچراغ عشق ، پر انوار ، اين فضاست
هر حلقة ضريح مطهّر، نظرگهي است
بر زائري كه از دل و جان عاشق خداست
اينجا ز بس تلاوت قرآن مكرّراست
خواني اگر كه مهبَطِ وحيَش ، به حق رواست
پيچد ز بس صداي مناجات، در فضا
گوئي خليل راز ، به زُوّار همصداست
موسيg كنارِ پنجره در اعتكافِ عشق
خضرg از سر نياز ، در اين كفشكن گداست
عيسيg سَرِ سقيم نهادهاست بر ضريح
چشمانتظار بخشش جاندارويِ شفاست
خاكش كه مهد زادة موسيبنجعفر استg
سرچشمة تجلّي انوار كبرياست
باغ بهشت ، دارد از اين بوستان نشاط
فردوس را طراوت از اين گلشن صفاست
رضوان كليد داري درگاه ميكند
طوبا به زير ساية اين بقعة بقاست
غلمان نگر ، ستاده به درباني حرم
گيسوي حور، جاروي گلگشت اين سراست
گردي كه خيزد از گذرِ كفشِ زائران
مرهم براي هر غم و هر درد بيدواست
گهگاه اگر به كعبه كند عارفي طواف
اينجا مطاف هر شب و هر روز أولياست
باشد صواب ، زائر آنرا به هر طواف
هفتاد حجّ اكبر و هر حاجتش رواست
تنها به شيعه نيست حريمش پناهگاه
اينجا ملاذِ اهل زمين تا به نُه سماست
در اين حريم ، پاي طلب با ادب گذار
بال فرشته پهن ، چو گلفرشِ زير پاست
دل را ز جلوههاي جمالش ، جَلا ببخش
رخسار آفتاب ، از اين روضه ، پر ضياست
شمس شموس ، أنيس نفوس ، آن خديو طوس
خورشيدخو و ضامن آهو و پيشواست
در اصل اگر ولايت مولاست ، حصن حق
گفت آن ولي ، محبّت مَن ، مِن شروطِهاست
اي باني بناي جهان ! صادر نخست !
در قبضهات رگ قَدر و پنجة قضاست
اين قدر و منزلت كه ترا داده كردگار
جز خاندان وحي ، در اين كارگه ، كِراست؟
حُكمت به شيرِ پرده دهد جان و اين مقام
برتر هزار مرتبه از معجز عصاست
بذل تو برتر است ز صد بزم آفتاب
لطفت عميم و از همه عالم گرهگشاست
شد وامدار پرتو حُسن تو ، روز و شب
خرمنگداي خوان تو ، هر هفت آسياست
حق در كتاب، وصف تو خَيْرُالْبَريّه خواند
اي آنكه شمّهاي ز خصال تو هَلْ أَتي است !
تكوين كلام حب تو اَلْيَوْمُأكْمَلْ است
كز سوي حق ، تمامي نعمت ، به ماسواست
روشنترين نشان عطايت وَيُطْعِمُونْ
فاخرترين كساي كمال تو اِنَّما است
ديدار تو، به ديدة سَر لَنْ تَرَاني است
برقي ز آفتاب جمال تو وَالضُّحي است
درمانده را ز در تو براني ، كجا رود
از سفرة سخاي تو گسترده تر كجاست
من (قدسيم) مديحهسراي تو يارضاg !
طبعم تو دادهاي و به مدح تو آشناست
امروز اگر كه وصف توأم هست بر زبان
فرداي حشر هم به لبم وِرْدِ يارضاستg
الهامبخش چامة من ، گر چه مهر توست
دانم چكامهام به مديح تو نارساست
بازدیدها: 12