انتظار
ای رهبر قبیلة بیدار انتظار !
بنمای رخ ، ز مشرق دیدار انتظار
ای آفتاب حسن ! اگر جلوهای کنی
دیگر رسد به صبح ، شب تار انتظار
بنگر به چشم ناز ، که در ملک عاشقی
هر گوشهای دلیست گرفتار انتظار
آمد به پیشباز تو صد کاروان اشک
ای در جهان تو قافله سالار انتظار !
با هر بهار ، گرم ثناخوانی توأند
مرغان خوشترانه به گلزار انتظار
بیچشمة صفای تو پژمرده گشته است
هم برگ ما و هم گل رخسار انتظار
کنعان خاک ، عرضة جان میکند بیا
ای یوسف عزیز ، به بازار انتظار !
(قدسی) در این چکامه همآواز گشته است
با طوطیان گلشن اسرار انتظار
بازدیدها: 17