دادگستر روزگاران
تو در کویر زمین ، گلسرود بارانی
در آستین زمان ، نکهت بهارانی
تو آن گلی که به یک خندة بهارافروز
بلوغ جلوه و جانبخش گل عذارانی
به موج خیز بلا ، ای سفینة هستی !
قرار بخش دل و جان بیقرارانی
چو آسمان پر اختر ، که شبچراغ رهاست
تو مهربان همه جا با امیدوارانی
تو خضر راهی و ما را چه بیم گمراهی ؟
که رهنمائی و هم راه رهسپارانی
به رؤیت تو بود فطرِ روزة عشاق
تو ماه غُرة شوال روزهدارانی
به زمزم دل احرامیان عشق قسم
تو قبله گاهی و میقات حجگزارانی
نهال عدل ، به عالم تو مینشانی و بس
تو دادگستر فردای روزگارانی
چو آفتاب، نهان پشت ابرها ، تا چند ؟
نهان ز دیدة مشتاق دوستدارانی
بیا که در غمت آماج داغ شد دلها
طبیب دردی و درمان داغدارانی
چو لاله سر ز گریبان غیب بیرون کن
چرا چو غنچه نهان از نگاه یارانی؟
چه میشود بنوازی به رحمتی ما را ؟
توئی که تاج سَرِ خیل غمگسارانی
بازدیدها: 23