امام دهم حضرت امام هادیg
گلاندامی که هر جا میچمد سرو خرامانش
صبا میآید از شش سو ، به شوق بوسهبارانش
دلآرا شاهدی غیبی که در اقلیم شیدائی
دل عشاق عالم هست چون گوئی به چوگانش
هزاران پیر کنعان را گریبان چاک میبینی
نگاهی گر ز صدق دل ، کنی در یوسفستانش
نه تنها شبنم مینو چکید از یاس روی او
گل خورشید میجوشد ز گلزار گریبانش
کلیم طور ربّانی ، در این وادی به حیرانی
دود هر سو مگر یک لحظه بیند روی رخشانش
مسیح مرحمت ، دیوانة آن لعل روحافزا
خلیل معرفت ، سرمست از مینای عرفانش
کجا بر حشمت او ره برد جاه سلیمانی ؟
که بر ذرّات عالم ، حکم راند خط فرمانش
به لاهوت جلالش ، جبرئیل وحی بیرخصت
ندارد حد این حرمت ، که بنشیند به ایوانش
فلکسیری که نه طاقِ زبرجد با همه شوکت
چو ریگی مختصر باشد به بیضای بیابانش
قضا ، در گوش دارد حلقة تسلیم امرش را
قدر ، چون خاکساران هست خدمتکار دیوانش
گُل باغ جواد ، اکسیر عصمت ، حضرت هادیb
که در برج هدایت ، میدرخشد مهر تابانش
نبی خلقت ، علی خصلت ، حسن سیما ، حسین آئینb
گلاب کوثر زهراh روان در شیشة جانش
در آفاق وجودش ، کهکشان در کهکشان رفعت
گلی چون عسکریg بشکفته از گلگشت دامانش
ندارد اختر اندیشه تاب درک حسنش را
کجا بتوان که دریابد خرد از راه برهانش ؟
سرافراز سرافرازان ، نماز نغمهپردازان
که چون مسکین نیاز آورده دست ما به دامانش
نه تنها آشنایان را به خوان لطف بنشاند
نوازش میکند ، بیگانگان را دست احسانش
به درگاهش گر از صدق و ارادت رو کنی ای دل
گشائی قفلهای بسته با مفتاح عنوانش
ز چشم روزگاران تا ابد گر خون رود (قدسی)!
روا باشد از این حسرت که از کف داد آسانشش
بازدیدها: 17