زبان حال حضرت زینبh در غم مادر
چرا مادر نمیآیی به خانه ؟
دلم هر شب تو را گیرد بهانه
مرا بگذاشتی تنهای تنها
میان زورق اشک شبانه
کجا در خاک خفتی مادر من ؟
چرا پنهانی از چشم تر من ؟
به کف گر چلچراغ ماه گیرم
کجا یابم تو را ای گوهر من ؟
دلم از موج غم دریای خون است
سرشک دیدة من لالهگون است
تو رفتی مادر و از کس نپرسی ؟
که حال زینبh غمدیده چون است ؟
دلی غمگین ز آه و ناله دارم
فراق یاس هجدهساله دارم
بیاد مادرم کز این میان رفت
جگر پر خون چو باغ لاله دارم
پدر جان شد ز کف تاب و توانم
پریشم ، شانه زن بر گیسوانم
غم بیمادری سخت است بابا
نوازش کن مرا ای مهربانم
بازدیدها: 61