در شبستان ابوحمزة راز
رمضان ماه مناجات و دعاست
ماه خودسازي مردان خداست
ماه پرواز به اوج ملكوت
شبنشيني به جوار جبروت
سال اگر فصل بهاري دارد
موسم بوس و کناری دارد
رمضان ، فصل بهاران دل است
موسم آينهباران دل است
هست تسبيح ، چو فانوس انار
چلچراغ شب اين سبز بهار
عاشقان سحر بالينش
مست از رايحة مشكينش
نَفَسِ هرشبِ آن ، وحیآمیز
دم صبحش ز عنایت لبریز
هر شبش تا به سحر ، عرفانجوش
اهل دل را بکشد در آغوش
عارفان! مژده که آمد شب قدر
شب قدری به درخشانی بدر
از شب قدر، صفا ميخيزد
آبشار بركت ميريزد
هست در دامن هر لحظه رها
دلنشين صوت دلانگيز دعا
لحظههايش ، همه فوارة نور
ميچكد از نفسش ، عطر ظهور
لحظههايش به صفا پيچيدهاست
در دلش بوي خدا پيچيدهاست
صوت قرآنِ دل شب ، چه خوش است
هر سحر، نغمة يارب چه خوش است
صوت قرآن ، چه حلاوت دارد
شبنم فيض ، به دل ميبارد
معجزآساست دعاي افطار
نغمة روحفزاي افطار
شويد افطار ، غبار از دلها
هست مفتاح همه مشگلها
زیبد ای دل ! ز رَهِ شیدائی
چشم خود سوی سحر بگشائی
که سحر ، بوي اقاقي دارد
مستي از كوثر ساقي دارد
كيست ساقي ؟ عليg آن شير خدا
اولين كشتة محراب دعا
اي خوش آن زمزمه در كوي سحر
پرسه در كوچة گيسوي سحر
که سحر نزهت گلها دارد
در خود اعجاز مسيحا دارد
هست سرمست شراب ازلي
غرقه در شط مناجات عليg
سحر از عطر ملاقات ، پر است
از رهآورد مناجات پر است
هست با هر نفسش ، رخصت وصل
عاشقان! میگذرد فرصت وصل
فرصت وصل نگار اين ماه است
ليك چون عمر شرر كوتاه است
زود ، اين فرصت كم ميگذرد
تا زني چشم به هم ميگذرد
هركه را رو به خدا آوردهاست
خوان مهماني حق گستردهاست
دل چو شد پاك ، به حق نزديك است
شد چو پر رنگ و ريا ، تاريك است
دست بايد زگناهان برداشت
رايت سبز اطاعت افراشت
توبه از هر چه خطا بايد كرد
روي دل ، سوي خدا بايد كرد
بايد احرام عبادت بندی
از اطاعت به خدا پیوندی
باز گرد از ره نافرماني
تا به كي غافل و سرگردانی ؟
از دلت ، ديو هوي بيرون كن
لب ز صهباي سحر ميگون كن
پلك چشمان خود از هشياري
آشنا ساز به شببيداري
گر كه هستي ز دل و جان حقخواه
سفره پهن است ، بيا بسمالله
در مصلاي فراغت با خويش
خوش بود ، گريه و خلوت با خويش
پاي ابليس ، در اين ماه عزيز
هست بر دار بلا حلقآويز
وا مكن از ره نافرماني
پاي اين لعنت حق را بانی
سوي حق ، چشم حقيقت واكن
با خدايت ، سر صحبت واكن
قلة قاف تقرب پيداست
چشم بگشا كه دلت چون عنقاست
بوي تسبيح ، دهد هر نفست
هست در روز جزا ، داد رست
جزء جزء تو نيايشگر اوست
نالة نيمهشبانت هوهوست
در شبستان ابوحمزة راز
خوش بود ، ريختن اشك نياز
سفرة سبز دعا رنگين است
بر لب مأذنهها ، آمين است
بشنو از محرم دلخستة عشق
صوت تكبير ، ز گلدستة عشق
كمتر از مرغ سحرخيز مباش
خواب و خاموش چو پائيز مباش
رَبَّناگوي سحر مرغاناند
كه به مشكوي سحر ميخوانند
شعر (قدسی) ز طرب موزون است
لبش از جام سحر میگون است
بازدیدها: 25