امام جعفر صادقg
در اين مجال ، به توفيق ايــزد متعال
گشوده گشت به طبعم زِ نو ، در اقبال
قلم به دست گرفتم ، كنارِ خلوت دل
كه با مديحه سرايي زنم به نيكي ، فال
زمدحت ششمين پيشواي مذهب حق
زمدحت ششمين اختر سپهر کمال
ششم شريعة صاف و زلال شرع رسولo
ششم مُنادي توحيد ، آن حميدهخصال
ششم سُلالة زهراh ، ز نسل پيغمبرo
ششم شقايق عصمت به باغ احمد و آلb
امام عالم ايجاد ، حضرت صادقg
كه هست عرش برينش ، نشيمن اِجلال
زيمن مرحمتش ، فقه جعفري رايج
زفيض تربيتش ، دين احمدي به كمال
جز او كه مذهب بر حق جعفري آورد ؟
كِه بر مذاهب ديگر كِشد ، خطِ اِبطال ؟
فضائِلش چه شمارم ؟ كه آن سليل رسولo
ز حيث رتبه چو بدر است و ماسِوا چو هِلال
فلك نواله خورش ، بِالعَشِّيِ وَلابكار
ملك مقيم درش ، بِالْغُدُوِّ وَلاصال
به نور او متجلّي است ، كشور ايجاد
به طرز او مُتَكَوِّن ، شد آدمg از صلصال
ز جمع حلقه به گوشان او ، يمين و يسار
ز خيل سايه نشينان او ، جُنوب و شمال
قَدَر بر اوست موافِق ، قضا بر او تسلیم
عنان نپيچد از اَمرش ، به ذرّهالمِثقال
ز فكر او ثمر آرد ، حديقة فِكرت
ز رأي او رهد انسان ، ز بند كفر و ضلال
به محضر ادبش ، عقل و علم ، ابجد خوان
به مجلس سخنانش، زبان ناطقه ، لال
كلام اوست به اصحاب ، كُنْ لَنا زَيناً
وَلاتكونُ علینا شَين ، در افعال
هر آنكسي كه ز دانشگهش علوم آموخت
به علم طبّ و شيمي ، گشت بيعديل و مثال
بپروراند به مكتب ، هزارها شاگرد
تمام عالِمِ حُكم حق از حرام و حلال
به صد مجلّد اگر نامشان نميگنجد
در اين قصيده رقم گشت چند تن ز رجال
اَبان ، زراره ، مُفَضَّلْ ، هُشام و بوحمزه
بَريد و جابر و صفوانِ زادة جَمّال
به شيعه داد پيام ، اين چنين به وقت وفات
كه گر ، بِه كار نبندد ، فرو شود به ضلال
به روز حشر نيابد شفاعت ما را
سَبُكْ هر آنكه شمارد ، نماز ، در هر حال
چو شصت و پنج ز سِنّ مُباركش طي شد
به يكصد و چهل و هشت ، در مَهِ شوال
به زهر كينة منصور ، در مدينه به جور
شهيد گشت و زغم گشت ، شهر مالامال
بقيع در بغل آورد ، جسم پاكش را
كز آن به شيعه شد آن خاك ، كعبة آمال
چو بر مزار غريبش نظر كني به بقيع
زِ غُربتش رود از ديدة تو ، اشگِ مَلال
به اوج رتبة او ، مرغ فهم را ره نيست
به هرزه طايرانديشه ! مي زني پر و بال
شد اين قصيده به الهام او رقم (قدسي)!
كه درك مرتبة او ، تَصَوُّريست مُحال
بازدیدها: 19