اعجاز عشق
این غزل مستانه شد آغاز ، با عنوان عشق
هرچه باداباد ، شعر از من ردیف از آنِ عشق
تا که چوگان محبت هست در دست شما
عاشقان ! سر بشکنید از نفس ، در میدان عشق
هست این درمانده ، در میقات دلداران خسی
خس چه باشد در کنار بحر بیپایان عشق ؟
پشه را کی تابِ ماندن هست در اقلیم باد ؟
میگریزد نفساگر جولان دهد طوفان عشق
دور گردان اژدهای نفس را از گنج دل
تا به دست آری گهر ، زان مخزنالعرفان عشق
از کمال نفس بگذر ، زآنکه فجری کاذباست
صبح صادق را طلب، از مطلع رخشان عشق
نفس اگر خوب است اگر بد ، هست پیش جان حجاب
بگذر از این پرده ، تا جان بینی و جانان عشق
بس تفاوتهاست بین نفس با عقل سلیم
جای آن مرداب وهم و جای این دامان عشق
آن یکی از ادعا ، کوس خدائی میزند
وین به گردن ، طوق طاعت دارد از فرمان عشق
نفس ، یعنی سحرکاریهای شوم سامری
عقل ، یعنی معجزات موسی عمران عشق
نفس در امواج ظلمت ، سیر وحشت میکند
عقل باشد چلچراغ راز ، در ایوان عشق
نفس مینوشد ز پستان گمان ، شیر هوس
عقل هردم رزق حکمت میخورد ، از خوان عشق
نفس بر کشف و کرامت دلخوش و عقل سلیم
مست مینای اَحد ، در بزم سرمستان عشق
نفس را باشد صنم در آستین پنهان و عقل
محو الله الصمد ، در مسجد الایمان عشق
از صنم ، بگذر که تا ره بر صمد ، پیدا کنی
بشکن آن بت ، تا شوی در ملک دل ، سلطان عشق
نیست (قدسی) سازگار ساز ناموزون نفس
تا که میجوشد زطبعش ، نغمة میزان عشق
بازدیدها: 4