شیدائی
بارد اگر كه سنگ حوادث به سر مرا
هرگز نميرود رخ يار از نظر مرا
ديوانهسان به سينه زنم سنگ مهر دوست
دشمن بگو خطاب كند بيهنر مرا
نقد غمش ، به شادي عالم نميدهم
من عاشقم ، چه كار به كار دگر مرا ؟
هرگز مباد ، مشعل شیداییم خموش
تا اوج وصل ، ميبرد اين راهبر مرا
شبنم شدم به دامن گلهاي باغ عشق
تا آفتاب وصل شود بال و پر مرا
ساقي بريز باده كه اين چون و چيستها
جز خار درد و غم ، چه گلي زد به سر مرا ؟
جز نشئة كلام تو اي پير ميفروش
هر مِيدهد خمار و شود درد سر مرا
(قدسی)! نمیرود ز نظر عکس روی یار
بارد اگر که سنگ حوادث به سر مرا
بازدیدها: 13