تمنّا
برای از تو سرودن، بهانه میخواهم
غزل غزل ، سخن عاشقانه میخواهم
تو هرچه ناز کنی ، میخرم به جان ، چه کنم ؟
برای روی تو دیدن بهانه میخواهم
نشان روی تو دارم ، که خوب و زیبائی
ز بینشانی تو یک نشانه میخواهم
مرا ز کوچة زلفت ، ببر به منظر خال
که در عروج بقا ، آب و دانه میخواهم
قفس قفس شدهام ، در هبوط زندانی
پر پریدن از این آشیانه میخواهم
در این خزانکده ، با یادت ای بهار خوشم !
ولی وصال تو را جاودانه میخواهم
شکستهبال ترینم در این چمن، اما
به روی شاخة سبز تو لانه میخواهم
به اوج ، دست دعا پیش رو برآوردم
نماز اشک و نیاز شبانه میخواهم
بهانهای است غزل تا بگویمت (قدسی)!
که راه بر حرم آن یگانه میخواهم
بازدیدها: 18