اسارت
در بحر غم ، سفینة در گِل نشستهام
در گیر و دار حادثه ، در هم شکستهام
مجروح تر، ز بسمل در خون طپیدهای
بیتاب تر ، زمرغ پر و بال بستهام
در سنگلاخ زندگی آوارهام چو ریگ
با پای پر ز آبله ، دلتنگ و خستهام
بگسستهام ز خویش و بدین تار و پود سست
چون رشتههای نازک از هم گسستهام
در دام غم اسیرم و از روی شاد من
پنداشتی پرندة از دام جستهام
چون زورق شکسته درآغوش بادبان
در انتظار باد موافق نشستهام
بازدیدها: 18