زلف تابدار
دست از ستم بدار و برم بازآ
از زلف تابدار ، گره بگشا
از خلوت بهشت گریبانت
دستی برآر ، بیاگر و امّا
مجنون شدم ، جنون به جگر گل کرد
بنگر به سینه سرخ خود ای لیلا
با ما بکن هر آنچه جفا داری
اما مکن کناره ز ما یارا
داری بنای صلح ، خبر با تو
اما برای جنگ خبر با ما
بگذار پا به ساحل چشمانم
گاهی خوشاست دیدن این دریا
سرمست خاطرات خوشیم از هم
آیا ز یاد میبریَم ؟ حاشا
آئینه پیچ و تاب تنت را دید
شد محو آن ترنّم سر تا پا
محراب ابروان تو در یادم
قاباست و قوس و وسعت اَواَدنی
گیسو فشان به چهره که تا بینم
وَالیل وَ الضُّحی به شب اَسرا
اسلیمی از تو ، کاشی دل از من
تذهیب کن مرا که شدم شیدا
فردای ماست در گرو امروز
امروز ماست ، آینة فردا
دلمایههای امشب من این بود
تقدیم میکنم به تو ای زیبا !
بازدیدها: 30