شور مستی
دلی که مرحلهپیمای کوی جانان نیست
اگر چه قطره بود ، متصل به عمان نیست
شمیم پیرهن از مصر عشق کی شنود ؟
کسی که عاشق یوسف چو پیرکنعان نیست ؟
ز قصة خم زلفش دلم خبر دارد
که آشنای پریشان ، به جز پریشان نیست
به عشوه ، حیرتِ آئینه داده عالم را
کدام آینه در حسن یار، حیران نیست ؟
تنور عشق ، بود گرم از حرارت حسن
محال یافت شود آتشی که سوزان نیست
خداپرست کجا و شکمپرست کجا ؟
کسی که در غم ناناست، مرد ایمان نیست
تو سّر عشق چه دانی ؟ به راه در مانی
گذار از این ره پر پیچ و تاب ، آسان نیست
ز چشم یار ، می خوشگوار ، چشم مدار
تو را که در بر اغیار ، تاب کتمان نیست
بیا به میکدة عشق و شور و مستی بین
بدار دست از آن می ، که حال گردان نیست
کرم ، ز سفرة خورشید طلعتان بطلب
ز خیر شبزده بگذر ، که اهل احسان نیست
به وصل شاهد ظاهرفریب ، دل مسپار
مگیر دامن یاری که پاکدامان نیست
به اشک ، سیر شب کهکشان شیری کن
که پر فروغ تر از آن ، در این خیابان نیست
به دل کلام تو تأثیر میکند، (قدسی)!
از آنکه طبع تو در بند نام و عنوان نیست
بازدیدها: 31