فتنه خوابيده
زير پلك بسته ، چشمت فتنة خوابيدهايست
در به دام انداختن ، زلفت ، بساط چيدهايست
شعر عشق از بيت ابروي تو شد موزون و بس
پيش آن هر مصرعي ، مضمون ناسنجيدهايست
رمز و راز خط و خال تو ، نهان از فهمهاست
گيسوانت نيز طومار به هم پيچيدهايست
گر به پا خيزد صف مژگانت از بهر شكار
پيش هر تيرش ، دلم صيد به خون غلطيدهايست
از نمكدان لبت ، سر ريز كن شور كلام
اي كه سازت ، سوزبخش هر دل شوريدهايست
همتي دارم ، كه از غير تو ، رو ، درميكشد
اين بلند اقبال ، دامان از جهان برچيدهايست
پرتو حسنت که از نامحرمان در پرده ماند
کلک (قدسی) در بیانش گنگ رویا دیدهایست
بازدیدها: 16