فريب
صداي ثانيهها را فريب ميدانند
و تيك تاك زمان را مهيب ميدانند
تمام پنجرهها را به خويش ميبندند
تمام آينهها را غريب ميدانند
همه به نيمة خالي زخويش ميبالند
و نيمة پُرِ خود را ، فريب ميدانند
زعشق دلزده ، مصلوب نفرت از خويشند
مسيح عاطفه را بر صليب ميدانند
پيمبران دروغين مهملات همند
شكسته بستة خود را عجيب ميدانند
ميان گَلّه شبان را چو گرگ پندارند
و گرگ را ، ز حماقت نجيب ميدانند
به بوستان سخن ، كي ترانه ميفهمند ؟
كه جغد شبزده را عندليب ميدانند
تمامشان ز الفباي شعر بيخبرند
و خويش را به غزل ، بيرقيب ميدانند
گمان كنند ، همه شاعر زبردستند
ادب نخوانده و خود را اديب ميدانند
بازدیدها: 20