معلّم
نور خدا تابد ز رخسار معلّم
جان تازه میگردد به دیدار معلّم
در راه استعداد ، پروردن شب و روز
خون جگر خوردن بود کار معلّم
در شاهراه کوی ارشاد و هدایت
باشد براق عشق، رهوار معلّم
دور از حقیقت مانی ای شاگرد مکتب !
گر ارج ، نگذاری به ایثار معلّم
در کعبهاش باید که احرام ادب بست
تا راه بگشایی به اسرار معلّم
خوش پاس میدارد ز ملک علم و دانش
فانوسِ رأی و فکر بیدار معلّم
مرداب ننگ جهل را موج آفریناست
آن زورقِ از علم سرشار معلّم
در رگ رگ جان، خون همّت میدواند
موجی که میخیزد ز گفتار معلّم
دستور قرآن و کلام پاک عترت
در علم آموزیست ، معیار معلّم
آن جا که دلها روشن از نور خدا ئیست
گرماست در تدریس ، بازار معلّم
تا کهکشان معرفت ، پرواز دارد
روح فلکسیر و ملکسار معلّم
خضرش بخوان ای دل ! که آب زندگانی
جوشد ز کام زندگیبار معلّم
در علم و حکمت ، وارث پیغمبراناست
پیغمبری ، باشد سزاوار معلّم
بر صفحة زرّین تاریخ فضیلت
جاوید ماند نقش آثار معلّم
تا عالمافروزی کند خورشید دانش
دست خدا بادا نگهدار معلّم
(قدسی) بود امیدوار این شعر باشد
دسته گلی تقدیم گلزار معلّم
بازدیدها: 29