پرواز
شبی در کنج دل بیتوته کردم
چو عاشق خویش را دلسوته کردم
خودم را با طنابی بسته دیدم
میان بُهت خود ، بنشسته دیدم
به خود گفتم ، ترا دل آفریدند
گمانت پای در گل آفریدند؟
به شیدائی اسیر درد و داغی
چرا از دل نمیگیری سراغی؟
چرا زندانی سلول خویشی ؟
اسیر دستهای غول خویشی ؟
تو گر مستی ز مینای توهم
بدان هستی درون نفس خود گم
نهای گر سالک کوی طریقت
در این قالب مزن دم از حقیقت
سخنها گر درست ، اینجا دروغ است
کلام راست ، موقوف بلوغ است
میان بطن حوت تن اسیری
چو یونسg ، ذکر ذَالنّون را نگیری؟
در این محبس ، میاور تاب ماندن
بیا بیدار شو ، زین خواب ماندن
برون زین دخمة تن ، خوش خبرهاست
سواد شب ، چو طی کردی سحرهاست
سرود گم شدن ، درخویش سر کن
برای یافتن ، ازخود سفر کن
برون زین تن ، فضائی آفتابیست
به دوش آسمان ، شولای آبیست
به خورشید از دل خود راه وا کن
رهی در ذرة خود ، دست و پا کن
خوشا ، خنیاگری در بزم لاهوت
رهائی از غم زندان ناسوت
پریدن در فضای بیزمانی
گرفتن لانه در بیآشیانی
خوشا در کوی تجریدآرمیدن
به آرامش رسیدن ، دوست دیدن
به آزادی قسم ، پرواز زیباست
میان پر زدن ، آواز زیباست
چه آوازی ؟ رهائی را سرودن
رهائی از غم ، بیدوست بودن
رهائی از حجاب هر چه جز اوست
قرار ما و دل ، محراب ابروست
خوشا پرواز در اوج سماوات
در آن اوج ، آشنائی با مقامات
رهائی را ز دل فریاد کردن
ز نو ، پرواز را بنیاد کردن
نمیدانم کیم ؟ یا از کجایم ؟
همین دانم که با عشق آشنایم
نمیدانم کدامین سوست رویم ؟
همین دانم ، چو عاشق شعلهخویم
به یک آهی که شام از دل برآرم
هزاران مرده را ، دل سوته دارم
میان آتش عشق است راهم
گواهم کاروان اشک و آهم
درون سینهام آئینه زارست
پُر از پرواز رنگین بهارست
قناریخوان داغ لالهزارم
سراپا ، چشم و دل ، چشمانتظارم
من ازگلهای سوری ، سورهخوانم
حدیث سرو و گل را خوب دانم
من از لمس خدا ، در برگ هرگل
شنیدم رازها ، از لحن بلبل
صدای عشق ، در باد بهاری
ندای هو ، در آواز قناری
عروج روح ، با معراج شبنم
دمی بیتوته در گلبرگ مریم
به رگهای من این خونی که جاریست
درون لالة سرخ بهاریست
کجا در من ، گل غیرت بمیرد ؟
نمیخواهد دلم ماتم بگیرد
صدای زخمیم را گوش دارید
کمی بر غربت من اشک بارید
درون ، آئینهای از ذات دارم
که چشم دل به سویش مات دارم
ببین سوز دلم را در نگاهم
کدام آئینه دارد تاب آهم ؟
چه گلگشتی است ، باغ آشنائی ؟
قناری در قناری ، همنوائی
دراین قالب ندارم ، تاب ماندن
شدم بیدار ازین در خواب ماندن
تمنای بلوغ روح دارم
درون موج دریا ، نوح دارم
اگرهمت کند شاه ولایت
رود (قدسی) به اوج بینهایت
بازدیدها: 19