اصفهان: تخت فولاد(5)
شهر من ای شهر پرستوهای عاشق !
شهر شهیدان ، شهر گلهای شقایق !
بر تختفولادت نگاه افکندم از دل
رفتم چو عاشق ، هر طرف منزل به منزل
آنجا ، مزار پاک مردان خدائیست
گلگشت خاکش ، جلوهگاه کبریائیست
از سنگفرش کهکشاندرگاه این خاک
نور حقیقت ، میرود تا بام اَفلاک
عطر جنان دارد گلستان شهیدان
از لاله لبریزست ، این گلزار رضوان
گلزار ایثارآفرینان نبردست
آرامگاه بهترین مردان مردست
آنجا هزاران گوهر نایاب عشقاند
در ملک باور ، مهر عالمتاب عشقاند
آنجا شقایقزار مردان جنونست
در هر قدم ، صدها شهید از نسل خونست
بگذشته از نامان و ، غرق بینشانی
گلباده نوشان از سبوی جاودانی
ایوان شمس آبادی ، اورنگ سپهرست
از گنبدش رخشان ، فروغ ماه و مهرست
اول شهید عصر حاضر در ره حق
مردی که عمری ، علم و دین را داد رونق
بر گلشن سبز ولایت ، باب توحید
با خون سرخش رنگ و آبی تازه بخشید
ای دل ! اگر خواهان وجد و شور و حالی
از صدق ، رو کن ، بر مزار بوالمعالی
مردی حکیم از زمرة روشن ضمیران
در زهد و تقوا ، در شمار بینظیران
بوی گل از قبر محّمدصادق آید
دیدار آن ، زنگ ملال از دل زداید
نام محمدصادق آن انسان واصل
در جان عشاق حقیقت ، کرده منزل
مردی که می از ساغر توحید ، نوشید
بیادّعا ، او هفت شهر عشق پوئید
در خلوت عرفانیان ، شمع شهودست
نامش به لب ، زیباترین شعر و سرودست
چون نام بیدآبادی آید بر زبانم
گویی زشوقش پر کشد از تن روانم
آن مقتدای اهل بینش ، پیر کامل
مفتاح مُعضلها ، کلید حلّ مشکل
در گوشهای از بقعهاش مدفون مفیدست
مردی که در علم و عمل ، فحلی فریدست
بیرون بقعه ، میر معصوم آرمیده
مردی که روحش پر به علّیّین کشیده
بر مدفن خونساری از دل هر که رو کرد
در بارگاه قدس ، کسب آبرو کرد
مرحوم خونساری جمالالعارفین است
چون خواجوئی در زمرۀ اهل یقین است
بازدیدها: 21