موضوع شناسی
جستاری پیرامون موضوعاتی قرآنی پیرامون صراط مستقیم به شرح زیر:
در این بخش دو موضوع مورد بررسی قرار می گیرد
یک:معنای قرآنی صراط مستقیم ، دو:هدایت به صراط مستقیم،
*******
یک: معنای قرآنیِ صراط مستقیم
صراط مستقیم یعنی عبد خداوند شدن
دلایل و شواهد قرآنی این مطلب :
یک: ( سورة آلعمران) (51) (ص 56)إِنَّ اللّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هَـذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ
دو: ( سوره مريم) (ص307) وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقيمٌ (36)
سه: (سوره يس) (ص444)وَ أَنِ اعْبُدُوني هذا صِراطٌ مُسْتَقيمٌ (61)
چهار : (سورة الزخرف) (ص 494) وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ فَلا تَمْتَرُنَّ بِها وَ اتَّبِعُونِ هذا صِراطٌ مُسْتَقيمٌ (61)
پنج: (سورة الزخرف) (ص 494) إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقيمٌ (64)
نتیجه : صراط مستقیم یعنی عبد شدن و عبد شدن یعنی صراط مستقیم است
عبد شدن یعنی فرمانبرداری از اوامر الهی
به قول خواجة شیراز
نتایج عبد خدا شدن که آنان اهل بصیرت اند :
1-116 کسی که حسن و خط دوست در نظر دارد
مـحـقـق اسـت کـه او حاصـل بـصر دارد
2-116 چو خامه در ره فرمان او سر طاعت
نهـادهایـم مـگـر او به تیـغ بردارد
3-116 کسی به وصل تو چون شمع یافت پروانه
کـه زیـر تیـغ تو هر دم سری دگر دارد
4-116 به پای بوس تو دست کسی رسید که او
چـو آسـتانه بـدیـن در همیشه سر دارد
8-116 دل شکسته حافظ به خاک خواهد برد
چـو لالـه داغ هـوایی که بر جگر دارد
***
مقام مطیعان:
1-197 شاهدان گر دلبری زین سان کنند
زاهدان را رخــنه در ایــمان کنند
2-197 هر کجا آن شاخ نرگس بشکفد
گلرخانش دیـده نرگسدان کنند
3-197 ای جوان ســروقــد گــویی ببــر
پیش از آن کز قامتت چوگان کنند
4-197 عاشقان را بر سر خود حکم نیست
هر چه فرمان تو باشــد آن کـنند
***
مطیعان حق، جهان به فرمانشان است:
11-16 جهان به کام من اکنون شود که دور زمان
مـرا بـه بـندگی خـواجه جـهان انداخـت
**
درویشان اولیای الهی هستند که پادشاهان بندة آنانند:
7-49 خسـروان قبـله حاجات جـهانند ولـی
سببش بندگی حضرت درویشان است
***
قلب مطیعان ، آئینة خدا است
6-105 چشمم از آینه داران خط و خالش گشت
لبم از بـوسـه ربـایـان بـر و دوشـش باد
تسلیم:
7-105 نرگس مسـت نـوازش کـن مـردم دارش
خون عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد
8-105 به غلامی تو مشهور جهان شد حافظ
حلقه بندگی زلـف تو در گوشـش باد
**
بندگی کار هرکسی نیست:
1-177 نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینـه سازد سکنــدری داند
2-177 نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
کــلاه داری و آیــیــن ســـروری دانــد
3-177 تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که دوسـت خود روش بنـده پروری داند
***
بندگی به طمع در ثواب نیست:
6-231 گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت
گفتا تو بنـدگی کـن کـو بنده پرور آید
7-231 گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد
گفتا مگـوی با کس تا وقت آن درآید
**
بندگی با نفس اماره کنار نمی آید و بدون استاد راه حاصل نمی شود:
1-319 سالها پیــروی مـذهـب رندان کردم
تا به فتوی خرد حرص به زندان کردم
2-319 من به سرمنزل عنقا نه به خود بردم راه
قطع این مــرحله با مرغ سلیمان کردم
**
تا عبد خداوند از همه چیز مایوس نشود به مراد خود نمی رسد:
1-337 چرا نه در پــی عـزم دیار خود باشم
چرا نه خاک سر کوی یار خود باشم
2-337 غم غــریبی و غــربت چو بر نمیتابم
به شهر خود روم و شهریار خود باشم
3-337 ز محـرمان سراپرده وصال شوم
ز بندگان خداوندگار خود باشم
4-337 چو کار عمر نه پیداست باری آن اولی
که روز واقعــه پیش نگــار خود باشم
5-337 ز دست بخت گران خواب و کار بیسامان
گــرم بـود گلـــهای رازدار خـــود باشم
6-337 همیشه پیشة من عاشقی و رندی بود
دگـر بکوشم و مشغول کار خود باشم
7-337 بود که لطف ازل رهنمون شود حافظ
وگــرنه تا به ابد شـرمسار خود باشم
بندگان حال دعا و راز و نیاز دارند:
3-319 سایهای بر دل ریشم فکــن ای گنج روان
که من این خانه به سودای تو ویران کردم
5-319 در خلاف آمـد عـادت بطلب کام که من
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم
7-319 دارم از لطف ازل جنت فردوس طمع
گــر چه دربانی میخانه فراوان کردم
8-319 این که پیرانه سرم صحبت یوسف بنواخت
اجــر صبریست که در کلبه احزان کردم
9-319 صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ
هـر چه کردم همه از دولت قرآن کردم
10-319 گر به دیوان غزل صدرنشینم چه عجب
سالها بنــدگی صاحـب دیوان کردم
***
بندگی ، خود دولت حقیقی است:
7-419 دلا دایـــم گــدای کوی او باش
به حکم آن که دولت جاودان به
**
بندگی یعنی در خود شکستن و در فضیلت فقر و قناعت :
2-451 آن کس که اوفتاد خدایش گرفت دست
گـــو بر تو باد تا غـــم افتادگان خوری
3-451 در کوی عشق شوکت شاهی نمیخرند
اقرار بندگـــی کـــن و اظهار چاکری
5-451 در شاهراه جاه و بزرگی خطر بسیست
آن به کـــز این گریوه سبکبار بگذری
6-451 سلطان و فکر لشکر و سودای تاج و گنج
درویــش و امن خاطـــر و کنج قلندری
9-451 حافظ غبار فقر و قناعت ز رخ مشوی
کاین خاک بهتر از عمل کیمیاگــری
تا عمر هست باید برای راه بندگی کاری کرد:
1-482 ای دل به کوی عشق گذاری نمیکنی
اسباب جمع داری و کــاری نمیکنی
2-482 چوگان حکم در کف و گویی نمیزنی
باز ظفـر به دست و شکاری نمیکنی
3-482 این خون که موج میزند اندر جگر تو
در کار رنگ و بـــوی نــگاری نمیکنی
4-482 مشکین از آن نشد دم خلقت که چون صبا
بــر خاک کوی دوســـت گذاری نمیکنی
5-482 ترسم کز این چمن نبری آستین گل
کــز گلشنش تحمل خاری نمیکنی
6-482 در آستین جان تو صد نافه مدرج است
وان را فــدای طـــــره یاری نمیکنی
7-482 ساغر لطیف و دلکش و می افکنی به خاک
و اندیشــه از بــلای خمــــاری نمیکنی
8-482 حافظ بــرو که بندگی پادشاه وقت
گر جمله میکنند تو باری نمیکنی
انتظار عنایت:
5-292 به عاشقان نظری کن به شکر این نعمت
که من غلام مطیعــم تــو پادشاه مطاع
از مثنوی دفتر اول در بارة صراط مستقیم
قربانى كردن سروران عرب به اميد قبول افتادن
( 2233) سروران مكه در حرب رسول
بودشان قربان به اوميد قبول
( 2234) بهر اين مومن همىگويد ز بيم
در نماز اهد الصراط المستقيم
بندگان جان می سپارند:
( 2235) آن درم دادن سخى را لايق است
جان سپردن خود سخاى عاشق است
( 2236) نان دهى از بهر حق نانت دهند
جان دهى از بهر حق جانت دهند
( 2237) گر بريزد برگهاى اين چنار
برگ بىبرگيش بخشد كردگار
( 2238) گر نماند از جود در دست تو مال
كى كند فضل خدايت پاى مال
( 2239) هر كه كارد گردد انبارش تهى
ليكش اندر مزرعه باشد بهى
( 2240) و آن كه در انبار ماند و صرفه كرد
اشپش و موش و حوادث پاك خورد
در این بخش صراط مستقیم را نوشتم در بخش دوم هدایت به صراط مستقیم نوشته خواهد شد
والسلام
بازدیدها: 25