غنچة بیگلو
وَ سر دست گرفتش که علیاصغرم p است
دیگران اصغرمند p این به خدا اکبرم p است
¡
از سر دست پدر، پیش پیمبر $ میروم
پَر درآرم از سهپَر، زینسر بدانسر میروم
حرمله دارد به تیر از شیر میگیرد مرا
از سهپهلو میشوم سرمست و کوثر میروم
غنچهام ای مادر امشب خواب نازم را ببین
صبح فردا رو به بالا بیتو پرپر میروم
اینقدر بابا برایم پیش دشمن رو مزن
بیگلو فرقی ندارد خشک یا تر میروم
هست مظلومیتم از هر شهیدی بیشتر
بیسپر دارم به استقبال خنجر میروم
کیستم؟! جنگآور میدان که بیاسب و سلاح
طفلم و ششماهه از دامان مادر میروم
در حقیقت شرط سربازی نباشد سن و سال
خاصه آنجایی که باشد در میان پای وصال
¡
بود در گهواره دیشب بالشی زیر سرم
غیر مادر داشتم بر سر رقیه O خواهرم
مثل دیشب میروم در خواب امشب هم، ولی
سر جدا، بر تیزی یک نیزه باشد بسترم
با تکانی از سرِ سرنیزه میافتم به خاک
میخراشد صورت خود را به ناخن مادرم
خشم بر خصمان به میدان نیست کار کودکان
طفلم و با خنده روی شانه میگیرم سرم
بر سر دوش پدر با گریه میخوانم رجز
تا که بابایم نگوید من کنون بییاورم
تا شود معلوم من با دشمنان قهرم چقدر
آشتی دادند با تیر سهپهلو حنجرم
دشمنان گهوارة من را به غارت میبرند
در عوض ناز مرا فوج ملایک میخرند
¡
کیستم؟! کوچکترین سرباز دشت کربلا
ماجرای من جدا میباشد از هر ماجرا
من که در سربازیام جانباز دست آخرم
چون برادر میشوم ممسوس در ذات خدا
چشم میدوزی پدر در چشم معصومانهام
باز میداری مرا اینگونه از رفتن چرا؟
ای فلک داری؟! نداری شیرخواری مثل من
سر جدا، پیکر جدا، خواهر جدا، مادر جدا
یاد میآرم که دیشب تا سحرگاهان به ناز
میشدم بر دستها چون برگ قرآن جابهجا
آن نوازشهای دیشب این ستمهای کنون
آسمانیها به حیرت کاین کجا و آن کجا؟
میکنم حس از همین حالا ز داغ پشت داغ
عمهام با مادرم را هر دو با قدِّ دوتا
من در این ششماهگی در عشق پیر کاملم
بر مریدان مقتدایم، گمرهان را رهنما
من که دیشب گریه میکردم ز سوز تشنگی
میروم از صبح فردا بر سر نی بیصدا
کودکم، با خنده غم میبارم از چشم ترم
با تمام کوچکی یک کربلا جنگاورم
¡
عشق را سر میزنند این دستة جلادها
سروها را خاک میپوشند با شمشادها
پیش ابراهیم p اسماعیل p را سر میبُرند
داد از این نمرودها فریاد از این شدادها
خیمه آتش میزنند ایکاش من جای همه
بودم و میسوختم در آتش بیدادها
شیون اهل حرم در شعله را حس میکنم
خویش را گم میکنم در ناله و فریادها
با چنین کودککشی باور ندارم هیچکس
جان سالم در برد از تیغ این جلادها
عمه زینب O با عمو عباس p این دور و برند
تا نیفتد حرمله چشمش به ما نوزادها
خیمهها چون میشود غارت، نباشم بهتر است
میروم اصلاً نبینم روی این شیادها
من که تنها لالة ششماهة این گلشنم
تا همیشه هست داغم، روضهخوان یادها
میدهم خون گلویم میگشایم راه را
کن برایم مادرم آماده اشک و آه را!
بازدیدها: 24