اِشفِ صدرالحسین
یقین دارم که شبها مصطفی $ میگفت یامهدی .
دم آخر کنار مرتضی p میگفت یامهدی .
به مسجد ضربت از شمشیر خورد و از شکاف سر
امیر عشق، شاه اولیا میگفت یامهدی .
جگر میریخت در تشت و کنار بسترش زینب O
پریشان با امام مجتبی p میگفت یامهدی .
چو دشت نینوا از خون ثارالله رنگین شد
ملک بر بام عرش کبریا میگفت یامهدی .
کنار علقمه دستش جدا از مشک افتاده
اباالفضلی p که با فرق دوتا میگفت یامهدی .
نمیدانم پیمبر $ بود یا اکبر p همین دانم
که میرفت و حسینش p در قفا میگفت یامهدی .
علیاکبر p که با شمشیر دشمن ارباً اربا شد
جدا هر پارهاش روی عبا میگفت یامهدی .
چه آمد بر تن از برگ گل نازکتر قاسم p
که زیر سُمِّ سخت اسبها میگفت یامهدی .
گلوی کودک ششماهة دشت عطش اصغر p
به روی دست بابا بیصدا میگفت یامهدی .
لب فرزند زهرا O خیزران میخورد در مجلس
ولی یکریز در تشت طلا میگفت یامهدی .
به پیش چشم زینب O دمبهدم سر جابهجا میشد
که او از کوفه تا شام بلا میگفت یامهدی .
غروب عصر عاشورا بیابان بود و پیکرها
به هر سو میوزید آنجا صبا میگفت یامهدی .
به خاک قتلگه سالار دشت کربلا عریان
به خون خویش میزد دست و پا میگفت یامهدی .
تنش عریان به زیر سنگ و چوب و نیزهها پنهان
لبش زیر زبانی با خدا میگفت یامهدی .
شقاوت با هجوم نانجیبان بیشتر میشد
و تا آخر حسین p سر جدا میگفت یامهدی .
سه روز از قتل سالار شهیدان رفت و در صحرا
تن بیسر میان بوریا میگفت یامهدی .
بازدیدها: 49