دفتر چهارم
«فرقان، 63، ص365: وَ عِبَادُ الرَّحْمَانِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلىَ الْأَرْضِ هَوْنًا وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَهِلُونَ قَالُواْ سَلامًا، بندگان خاص خداى رحمان آن كسانند كه سنگين و با تواضع بر زمين راه مىروند و چون جهالت پيشگان، خطابشان كنند سخن ملايم گويند»
(سالک و ادب و مراعات آن)
«باید در محضر اولياى خدا، شرط ادب را رعايت كرد، و پاس حرمت داشت. چون آنان از يك سو بر دلها اشراف دارند و درون هر كس را مىبينند. و از سوى ديگر در حمايت حضرت حقاند»
داستان
داستان آن عاشق که از بیت40 آغاز شد
از زبان معشوق:
(235) نَفسِ شهوانى، ز حق كرّ است و، كور
من به دل كوريت، مىديدم ، زِ دور
(236) هشت سالت، ز آن نپرسيدم، به هيچ
كه، پُرت ديدم، ز جهلِ {پيچ پيچ}
جهلِ پيچ پيچ: نادانی بسیار، جهل مرکب.
(237) خود چه پرسم ؟آن كه او باشد به تون
كه تو چونى؟ چون بود او سر نگون
تون: گلخن، آتش خانۀ حمام.
***
ادب که مراعات آن اصلی ترین رکن سلوک است
(771)اى مسلمان! خود ادب، اندر طلب
نيست، الاّ حمل، از هر بىادب
حمل از بىادب: ادب آن است كه ترك ادب را از بىادبان تحمل كنی.
(772)هر كه را بينى، شكايت مىكند
كه، فلان كس راست، طبع و، خوىِ بد
(773)اين{ شكايت گر}، بدان كه بد خُوَاست
كه مر آن بَد خوى را، او بَد گُوَ است
(774)ز آن كه خوش خو ،آن بُود كو در خُمول
باشد از {بد خو} و، {بد طبعان}،حَمول
خُمُول: گمنامى، خود را به چيزى نشمردن. حمول: بردبار، تحمل كننده.
***
«آن بو الفضول به رسول خدا ص در به امیری برگزیدن اسامه در پی تحمیل نظر خود به رسول خدا ص می باشد و گفته خود رسول خدا را مستند برای او قرار می دهد که باید از پیران پخته و تجربه یافته برای کار ها و مشورت ها کمک گرفت و با تمثیل این مطلب را شرح می دهد غافل از آن که به عقل کل مطلب آموختن کمال بی ادبی است و او از این نکته غافل بود که بر اثر نفاق موارد مصداقی صحیح را تشخیص نمی دهد و نمی داند اگر چه پیران پخته و تجربه آموخته رای درست دارند ولی اگر جوانی را عقل کل برای سرداری برگزید پختگی او همراه با شهامت است و شجاعت و پختگی او عنایت خداست نه گذشت روز و سال و ماه
به هر حال او به رسول خدا ص نهیب می زند که باید امیر لشکر یک نفر پختة سنی باشد او از انتخاب اسامه به عنوان جوان آن حضرت را برحذر می دارد »
( 2047) گفت نه نه، يا رسول اللَّه مكن!
سرور لشكر، مگر شيخِ كهُن!
آن فضول و گستاخ به پیامبر(ص) گفت: ای پیامبر (ص) به جز پیر سالخورده و با تجربه کسی را امیر لشگر مکن.
( 2048)يا رسول اللَّه !جوان ار شير زاد
غيرِ مردِ پير، {سر لشكر} مباد!
« در پاسخ این معترض باید گفت :
غير پير استاد و سر لشكر مباد
/ پير گردون نى ولى پير رشاد
4121 6 »
( 2049) هم تو گفتستى و ، گفتِ تو گوا
پير بايد، پير بايد، پيشوا
( 2050) يا رسول اللَّه ،در اين لشكر نگر
هست چندين پير و، از وى پيشتر
( 2051)زين درخت آن برگِ زردش را، مبين!
سيبهاىِ پختة او را، بچين!
برگ زرد: استعارت از پيرى، و در آن تلميحى است به رنگى زرد كه گاه از اثر حنا بر ريش مىماند يا زردى چهره در اثر سالمندى.
***
اسامه
اطاعت نکردن آن لشکر و اعتراض آن بو الفضول
( 2064) همچنين پيوسته كرد، آن بىادب
پيشِ پيغمبر، سخن ز آن {سرد لب}
( 2065) دست مىدادش سخن، او بىخبر
كه خبر، هرزه بود، پيشِ نظر
بىخبر: ناآگاه از حقيقت حال.
بازدیدها: 10