(شیطان دوزخی است)
نشستن ديو بر مقام سليمان عليه السّلام و تشبُّه كردن او به كارهاى سليمان عليه السّلام، و فرق ظاهر ميان هر دو سليمان و ديو خويشتن را سليمان بن داود نام كردن
«كار مردان روشنى و گرمى است/ كار دونان حيله و بىشرمى است320/ 1
و به قول حافظ : اسم اعظم بكند كار خود اى دل خوش باش/ كه به تزوير و حیل ديو مسلمان نشود»
( 1265) ديو، گر خود را، سليمان نام كرد
مُلك بُرد و، مملكت را، رام كرد
رام كردن: مسخّر نمودن، زير فرمان در آوردن.
( 1266) صورتِ كارِ سليمان، ديده بود
صورت اندر، سِرِّ ديوى، مىنمود
صورت كار ديدن: به ظاهر نگريستن. صورت اندر: در صورت، در ظاهر.
( 1267) خلق گفتند اين سليمان، بىصفاست
از سليمان تا سليمان، فرقهاست
( 1268) او چو بيدارى_ است ،اين همچون وَسَن
همچنان كه، آن حسن، با اين حسن
مثل آن دو وزیر در بيت 1236 / 4که هردو نام حسن داشتند ولی یکی بخشنده و دیگری خسیس بود
وَسَن: خواب سنگین، خواب گران، مسلط شدن خواب بر انسان.
( 1269) ديو مىگفتى، كه حق بر شكلِ من
صورتى كرده است، خوش بر اهرِمن
ولی با تهمت زدن به سلیمان ع ، برای گمراه کردن مردم می گفت خداوند به هیات من دیوی را خلق کرده است
تا: مبادا، زنهار و هشدار. به شست انداختن: كنايت از به فرمان در آوردن.شَست: قلّاب ماهیگیری، در اینجا منظور دام شیطانی است.
( 1270)ديو را، حق صورتِ من داده است
تا نيندازد، شما را او به شَست
( 1271) گر پديد آيد، به دعوى، زينهار!
صورتِ او را، مداريد اعتبار
اعتبار داشتن: معتبر شمردن، درست پنداشتن.
( 1272) ديوشان، از مكر، اين مىگفت، ليك
مىنمود اين عكس، در دلهاىِ نيك
***
( 1275) پس همىگفتند، با خود در جواب
باز گونه مىروى، اى كژ خطاب!
كژ خطاب: دروغگو.
( 1276)باز گونه رفت خواهى، همچنين
سوىِ دوزخ، «اسفل اندر سافلين»
سورة تین / 5/ ص597: ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ»
( 1277) او اگر معزول گشته است و، فقير
هست در پيشانيش، بدرِ منير
او: اشارت به سليمان است.
( 1278) تو اگر انگشترى_ را برده اى
دوزخى ، چون ز مهرير افسرده اى!
ز مهرير: سرماى سخت.« در سورة انسان آیة 13:لا يَرَوْنَ فِيها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِيراً»
( 1279) ما به بَوش و، عارض و، طاق و، طُرُنب
سر كجا؟ كه خود همىننهيم، سُنب
بَوش: خود نمايى. عارض: شارحان آن را عارض لشكر، خيمه، سايبان و نمايش ظاهرى معنى كردهاند. طاق و طُرُنب: طاق و طرم، کر و فرّ، جلال و شکوه ظاهری. سر نهادن: اطاعت كردن، تسليم شدن. سنب نهادن: كنايت از كمترين توجه كردن.عارض: صورت، ظاهر، آنچه غیر ذاتی است. در اینجا به معنی خودنمایی است.
( 1280)ور به غفلت، ما نهيم او را جَبين
پنجة مانع، بر آيد از زمين
جبين نهادن: سجده كردن.پنجه: كنايت از قوّه باز دارنده از خطا كه در اولياست.
( 1281) كه منه آن سر، مر اين {سَر زير} را
هين مكن سجده مر اين ادبیر « اِدبار » را
که به ما می گوید سر بر درگاه این مردود مگذار و این ، سجده مکن
سر زير: مردود. ادبار: پشت کرده به حقیقت
ادامه داستان :
( 1284) نامِ خود، كرده سليمانِ نبى
روى پوشى_ مىكند بر هر صبى_
صبى_: طفل، کودک. روى پوشى: تلبيس، مكر.
بازدیدها: 13