موضوع :هستیشناسی یا انتالوژی :
این موضوع از نگاه های گوناگون قابل بررسی قرار گرفته است
به طور مثال ، از دیدگاه فلسفی، طبیعت هستی عبارت است از:
شدن، وجود یا حقیقت یافتن ؛ ودر این باره ، رابطۀ مابین اجزای هستی مورد بررسی قرار می گیرد
و اغلب با سوالاتی از قبیل اینکه چه چیزهایی وجود دارند یا ممکن است گفته شود وجود دارند و اینکه چگونه چنین اشیایی ممکن است در یک سلسله مراتب گروهبندی شوند و طبق شباهتها و تفاوتهایشان تقسیمبندی شوند همراه است.
گروهی از فلاسفه مانند مکتب افلاطونی معتقدند که هر اسم دارای یک مسمای حقیقی است
همه اسمها (از جمله اسمهای انتزاعی) به اشیای موجود اشاره میکنند. دیگر فیلسوفان ادعا میکنند که اسمها همیشه اشیا را نامگذاری نمیکنند، بلکه برخی از آنها نوعی خلاصهنویسی برای ارجاع به رخدادها را فراهم میکنند. در دیدگاه دوم، ذهن، به جای ارجاع به یک شئ، به مجموعهای از رخدادهای ذهنی اشاره میکند که توسط یک فرد تجربه میشود؛
پرسش اصلی هستیشناسی شامل موارد زیر هستند:
ٓ «چه چیز را میتوان گفت که وجود دارد؟چیز (شی) چیست؟
در چه دستههایی، در صورت وجود، اشیای موجود را میتوانیم مرتب کنیم؟
معنای وجود چه چیزهایی هستند؟
چه حالات مختلفی از بودن اشیاء وجود دارد؟
فلاسفه متعددی پاسخهایی برای این سوالات ارائه کردهاند که باید به کتاب های تخصص مراجعه شود
به طور کلی ، از دیدگاه فلاسفه، دوگانه های اساسی هستی شناختی عبارتند از: یک:عامها و خاصها ، دو:جوهر و عرض ، سه: اشیای انتزاعی و محسوس ، چهار : ذات و وجود ، پنج :جبر گرایی و اختیارگرایی، شش: یگانهانگاری و دوگانهگرایی ، هفت : ایدئالیسم و ماتریالیسم
هدف ، در تنظیم این بحث ، واکاوی فلسفی نیست بلکه تحقیق در هستی شناسی ، از دیدگاه قرآنی و روائی و عرفانی به ویژه دیدگاه مولانائی منظور نظر می باشد
که هدف قرآن و روایات و از جمله اشعار مولانا ، هدایت به صراط مستقیم است ، به قول مولانا در دفتر اول : ( 1759) من چو لب گويم لب دريا بود من چو لا گويم مراد الا بود ( 1760) من ز شيرينى نشستم رو ترش من ز بسيارى گفتارم خمش نکتة دیگر اینکه عارفان در مورد انسان تعبیر به داشتن هستی می کنند و او را دارای دو نوع هستی می دانند، هستی حقیقی که منِ حقیقی است و به تعبیر قرآنی نفس حقیقی در سورة مائده آیة 105 و در دعای کمیل ، ظلمت نفسی می باشد و یکی دیگر هستی مجازی ، منِ مجازی ، و به تعبیر قرآنی نفس دروغین در آیة 154 : و طائفه اهمتهم انفسهم ، و بسیاری آیات دیگر و بین این دو هستی تفاوت بسیار عمیق می باشد و عارفان می گویند تا سالک هستی مجازی خود را رها نکند و منِ حقیقی خود را پیدا نکند و به نفس حقیقی خود دست نیابد سیر او کامل نشده است البته این نظریه نیز از دیدگاه فلسفی قابل توجیه است هستی از نوع اول یعنی عالم هستی که خالق دارد و آفرینش آفریننده دارد با تمام عجائب شگفت آور آن که در قرآن به فراوانی بدان اشاره شده است از اینجا به بعد شواهدی را از مثنوی در انواع مختلف مطرح و بررسی می کنم: در عجائب عالم هستی : داستان ذو القرنین و کوه قاف در دفتر چهارم |
«31: 27 (لقمان، 27)وَ لَوْ أَنَّ ما فِي اَلْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ اَلْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اَللَّهِ اگر [برای نوشتن کلمات خداوند که مخلوقات او هستند] آنچه درخت در زمین است قلم شود، و دریا [مرکب، و] هفت دریا[ی دیگر نیز] آن دریا را [پس از پایان گرفتنش] مدد کنند کلمات خداوند پایان نمی یابد؛ زیرا او توانای شکست ناپذیر و حکیم است
و در(سوره الكهف) (109) (ص304) قُل لَّوْ كَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِّكَلِمَاتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ كَلِمَاتُ رَبِّي وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً
بگو: اگر دریا برای [نوشتنِ] کلمات پروردگارم [که مخلوقات او هستند] مُرکب شود، پیش از آن که کلمات پروردگارم پایان یابد قطعاً دریا به پایان می رسد؛ هرچند [دریایی دیگر] مانند آن دریا را به کمک بیاوریم «109»
( 3730) چونش گويا يافت، ذو القرنين گفت
چون كه كوهِ قاف، دُرِّ نطق سُفت
ادامةداستان ذوالقرنین:که او وقتی كوه قاف را ديد كه سخن مىگويد وقت را مغتنم شمرده گفت
دُرّ سفتن: سوراخ کردن مروارید. کنایه از تکلّم کردن و سخن ارزشمند گفتن.
( 3731) كاى سخنگوىِ خبيرِ {راز دان}
از صفاتِ حق، بكن با من بيان!
( 3732) گفت رَو ،كآن وصف، از آن هايلتر است
كه بيان، بر وى تواند بُرد دست!
بیان را ره بر صفات خدا نیست
هایل: ترساننده، ترسناک، در اینجا به معنی شکوهمند و با هیبت.
سُبْحَانَ رَبِّكَ رَبّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ(180) (ص452)(سوره الصافات)منزه است پروردگار تو كه رب العزه است از آنچه اينان در بارهاش مىگويند
( 3733) يا قلم را، زهره باشد كه به سر
بر نويسد بر صحايف، ز آن خبر؟
صحایف: کاغذ، نامه، کتاب.
( 3734) گفت كمتر داستانى_ باز گو
از عجبهاىِ حق اى حِبرِ نكو!
ذو القرنين باز پافشاری کرد که : اى دانشمند نيك سيرت ، كمى از عجایب خداوندى را براى من بگو
حِبر: دانشمند. در قرآن کریم چهار مرتبه «احبار» آمده که به قرینه بر علمای یهود دلالت دارد.
( 3735) گفت اينك، دشتِ سيصد ساله راه
كوههایِ برف، پر كرده است شاه
( 3736) كوه بر كُه، بىشمار و، بىعدد
مىرسد در هر زمان، برفش، مدد
( 3737) كوه برفى_ مىزند بر ديگرى_
مىرساند برف، سردى، تا ثَرى
ثری: زمین، خاک.
( 3738) كوه برفى_ مىزند بر كوهِ برف
دم به دم، ز انبارِ بىحدّ و، شِگَرف
( 3739) گر نبودى اين چنين وادى، شها!
تَفِّ دوزخ، محو كردى مر مرا
بازدیدها: 17