هستی کاذب مستی کاذب می آورد:
انسان تا به هستی حقیقی راه نیافته است ، مست آثار و لوازم بی اساس خویش است و از باده غرور کاذب ف چنان سرمست است که خداوند و انبیا و اولیا را به هیچ می شمارد و باید با این خصیصة غلط دائم مبارزه کند مانند ایاز در داستان زیر:
دفتر پنجم
حكمت نظر كردن در چارق و پوستين كه فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ
(طارق، 5- 6)فَليَنظُرِ الاِنسَانُ مِمَّ خُلِقَ. خُلِقَ مِن مَاءٍ دَافِقٍ: «پس بنگرد آدمى از چه آفريده شده است. آفريده شده است از آب جهنده.»
(1918)باز گردان قصهى عشق اياز
كان يكى گنجى است مالامالِ راز
(1919)مىرود هر روز در حجرهى برين
تا ببيند چارقى با پوستين
(1920)ز انكه هستى، سخت مستى آورد
عقل از سر شرم از دل مىبرد
هستى: خود بينى. خود را به چيزى شمردن و مغرور گشتن.
(1921)صد هزاران قرن پيشين را همين
مستىِ هستى، بزد ره زين كمين
(1922)شد عزازيلى_ از اين مستى، بليس
كه چرا آدم شود بر من رئيس
عزازیل: نام ابلیس در آسمان ها پیش از رانده شدن
(1923)خواجهام من نيز و خواجه زادهام
صد هنر را قابل و آمادهام
(1924)در هنر، من از كسى كم نيستم
تا بخدمت پيش دشمن بيستم
(1925)من ز آتش زادهام او از وَحَل
پيش آتش، مَر وَحَل را ،چه محل؟
وَحَل: خَلاب. گل تُنُك. اشارت است به گفته ابليس: «خَلَقتَنِي مِن نَارٍ وَ خَلَقتَهُ مِن طِينٍ.» (ص، 76)
(1926)او كجا بود اندر آن دَورى_ كه من
صدر عالم بودم و فخر زمن
بازدیدها: 27