در بین موجودات تنها انسان است که به خاطر داشتن عقل و فطرت و اختیار ، برای او حیات ابدی خواهد بود و هیچ کار او نباید بیهوده و بی هدف باشد چون پایانی برای او در نظر گرفته نشده است و او ابدی خواهد بود بنابراین باید با اختیار خود با بهره گرفتن از ابزار لازمی که خداوند برای همیشه ماندن او در اختیارش گذاشته است خود را ابدی کند:
فَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا
دفتر چهارم( 2989)
ز آن كه داند كين جهانِ كاشتن
هست بهر محشر و بر داشتن
زیرا او می داند این جهان مزرعه ای است برای کاشتن و برداشت محصول آن در روز محشر است
جهان كاشتن براى محشر: «اَلدُّنْيا مَزرَعَةُ الآخرة.»
( 2990)
هيچ عقدى_ بهر عين خود نبود
بلكه از بهر مقام رِبح و سود
به عنوان مثال :هیچ معامله ای صرفاً برای خود آن معامله انجام نمی شود بلکه از آن سود و منفعتی در نظر هست
عقد: چنان كه مىدانيم، توافقى است ميان دو طرف در ايجاد معامله اى. و آن چه از عقد منظور است نفس عقد نيست، معاملتى است كه بر آن مترتب مىشود.
(2991)
هيچ نبود مُنكِرى_ گر بنگرى
منكرىاش بهر عين منكرى
مثال دیگر :هیچ شخص منکری چیزی را انکار نمی کند فقط برای اینکه انکار کرده باشد
( 2992)
بل براى قهرِ خصم اندر حَسد
يا فزونى جستنِ اظهار خَود
بلکه او یا از روی حسادت می خواهد دشمن خود را مقهور کند و یا می خواهد فضیلتی را برای خود اثبات کند
( 2993)
و آن فزونى هم، پىِ طمعِ دگر
بىمعانى، چاشنى ندهد صور
و این افزون طلبی او هم برای طمع دیگری است که در نظر دارد و در کلّ ،صورتِ بی معنی، ذوق و لذتی ندارد و حتما مقصدی در کارها منظور است
( 2994)
ز آن همىپرسى چرا اين مىكنى
كه صُوَر زيت است و معنى روشنى
مثال سوم ،از کسی می پرسی که چرا این کار را می کنی؟ و او به تو پاسخ می دهد ، چون صورت ظاهر کارها مانند روغن است و معنی و باطن آن مانند روشنایی
زَيت: روغن (زيتون) و چنان كه روغن موجب پديد آمدن روشنى است. صورت وسيلت روشن ساختن معنى است.
(پاورقی: زَيت: روغن (زيتون) و چنان كه روغن موجب پديد آمدن روشنى است. صورت وسيلت روشن ساختن معنى است.)
( 2995)
ور نه اين گفتن چرا، از بهر چيست؟
چون كه صورت بهر عين صورتى_ است
نتیجه اینکه صورت به خاطر معنی است و اگر صورت کارها مورد نظر است پس این سوال ها از فایدة آن ، برای چیست؟
( 2996)
اين چرا گفتن، سؤال از فايده است
جز براى اين، چرا گفتن بد است
و این سوال ها تنها برای روشن شدن فایده ای است و اگر از سوالات فایده و منظوری در نظر نباشد تماماً لغو و بیهوده است
( 2997)
از چه رو، فايده، جويى اى امين؟
چون بود فايدة اين خود همين
نکتة دیگر این که اگر فایدۀ هرچیزی در ظاهر آن نمایان بود دیگر برای چه دربارۀ فایده آن سوال می کردی ؟ پس صورت راه زن معنی و حجاب آن است
بنابراین با آوردن این ابیات این نتیجه گرفته می شود که :
( 2998)
پس نقوش آسمان، وَ اهل زمين
نيست حكمت، كآن بود بَهرِ همين
حکمتِ آفرینش نقش و نگار آسمان و زمین و مخلوقات آن ،همین صورت ظاهری آن ها نیست
( 2999)
گر حكيمى_ نيست، اين ترتيب چيست
ور حكيمى هست، چون فعلش تُهى است؟
اگر نظام هستی خلق شدۀ خالق حکیمی نیست پس این همه نظم و هماهنگی از کجاست؟ و اگر خالق حکیمی هست چگونه ممکن است خلق او عبث و بیهوده باشد؟
مومنون/115/ص349: أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ آيا چنين پنداشتيد كه ما شما را به عبث و بازيچه آفريدهايم هرگز به ما رجوع نخواهيد كرد
( 3000)
كس نسازد نقشِ گرمابه و خضاب
جز پى قصدِ صواب و ناصواب
مثال دیگر در این مورد:هیچ کس بی قصد صحیح و ناصحیحی نقش گرمابه و مواد رنگین درست نمی کند و حتما از آن هدف و مقصودی دارد
خِضاب: مادّه ای رنگین که موی سر و صورت و پوست بدن را با آن رنگ کنند مانند حنا.
بازدیدها: 88