آب دادی به من و …
آب دادی به من و در غمت آبم کردی
دلم آتش زدی و خانه خرابم کردی
تو که گفتی « به عزایت بنشیند مادر»
اولش تلخ شدم کز چه عتابم کردی
قهر بود آن سخن و مهر تو را در بر داشت
کآشنا بودم و بیگانه خطابم کردی
این تلنگر به دلم باعث بیداری بود
شدم آگاه که با قهر ، جوابم کردی
پیش از آنی که تو را جان و تنی هدیه دهم
تو به خون دلم از عشق خضابم کردی
زیر و رو کردی از آن غمزة جانسوز مرا
تا که در آتش آن غمزه کبابم کردی
عرق شرم کم از نائرة دوزخ نیست
تا شوم پاک ، در آن خوب عذابم کردی
سر به زیر آمدم و عشق سرم بالا کرد
فخرم این بس، که زاصحاب حسابم کردی
قطره ای بودم و چون مهر به تو ورزیدم
تو به امعان نظر ،گوهر نابم کردی
من پشیمان شدنم دست خودم هیچ نبود
توبه تو دادیم و اهل صوابم کردی
آخر الامر مرا خوب نوازش کردی
دامنت را چو لحد بستر خوابم کردی
این تو بودی که به من اینهمه مایل بودی
من خطا کردم و تو رحمت نازل بودی
بازدیدها: 30