سی و چهار بند حضرت علی اکبر
ظهر شد ، سر رسید وقت نماز
من ببوسم لب و دهان تو را
با تمام وجود منتظرم
بشنوم آخرین اذان تو را
*
من نگویم برای دیدن دوست
حلقه را تنگ تر مکن بابا
لیک گویم که با نگاه ، مرا
اینقدر جان به سر مکن بابا
*
مشق شمشیر را کجاکردی
که چنین کارتو تماشائی است
نفس تیر و نیزه بند آمد
کارزار تو بس که مولائی است
*
صولت حیدری چنان دار ی
که بلرزد به زیر پایت دشت
تو عطش داشتی وگرنه یقین
زیر و رو می شد از صدایت دشت
*
کشته ها روی کشته می افتند
چون تو جانانه می زنی تکبیر
نکند با شجاعتی که تو راست
حکم تقدیر را دهی تغییر
*
دشمنت چون شمایلت را دید
گفت آمد پیمبری دیگر
گشته صِفَّینِ دیگری تکرار
این جوان هست ، حیدری دیگر
*
محشر کبریاست شد برپا
نینوا هم به خویش می پیچد
می کشی چون رکاب اسبت را
هفت اختر به خویش می لرزد
*
تو به میدان به پیش می راندی
دشت می گشت حیدری با تو
با رجز خوانی اباالفضلی
زنده کردی دل آوری را تو
*
معنی خلق و خلق و منطق چیست ؟
سوی میدان سوار آمدنت
ز عطش رنج می بری ، پیداست
از چنین بی قرار آمدنت
*
تو به فکر غریبی پدری
من به فکر غم دل لیلا
من پریشانِ غربت زینب
تو دگرگون من در این صحرا
*
تو زبان در دهان من بگذار
تا ببینی زخویش عطشان تر
چشم در چشم من بدوز و بناز
تا ببینی زخود پریشان تر
*
گام بردار پیش چشمانم
یک کمی ناز کن، دلم شد آب
پیش چشمم قدم بزن تا باز
قلبم از نو ، تو را بگیرد قاب
*
پسرم می روی و دلخونم
سخت این بار برتو می ترسم
رنگ رخساره ام گواه من است
که چه بسیار برتو می ترسم
*
زانویم را ببین که می لرزد
سِپَرَ ت کن کلاه خودت را
پدری پیرم ای جوان و مرا
نیست طاقت ، غم نبودت را
*
بر سرت مثل بید می لرزم
که کنون دشمن تو بی پروا
از سر کینه های دیرینه
به تو دارد نگاه شوم چرا
*
نشکنی گر صفِ محاصره را
می شود سخت کار این پیکار
می شکافد عمود ، فرق سرت
باز شق القمر شود تکرار
*
حرمله از سر شقاوت خویش
چشم سوی گلوی تو دارد
زیر چشمی مراقب او باش
حمله از چارسوی تو دارد
*
با خودم من خدا خدا کردم
تا دگر دست از تو بردارد
با چنین شومی نگاه او
دانی آیا چه ها به سر دارد؟
*
مثل دیگر سپاهیان خبیث
از دلش بغض حیدری جوشد
کینه اش از همه زیادتر است
از نگاهش ستمگری جوشد
*
کرده ام من خبر جوانان را
پیشتر بهر یاریم پسرم
نتوانم به خیمه بی آنان
بدن قطعه قطعه را ببرم
*
می گذاری زبان تو در دهنم
که بگوئی لبت چرا خشک است
نفست چون که می خورد بر من
مهربان تر زعنبر و مشک است
*
من که با دیدنت دلم گرم است
برندارم نگاه از میدان
دلخوشی می دهی به من وقتی
می زنی نعره می کنی طوفان
*
پیش چشم پدر همان وقتی
جسم صد چاک اربا اربا شد
عمه می دید چون که منظره را
ناگهانی ، عبا مهیا شد
*
پای را می کشی به روی زمین
در دلم حبس می شود نفسم
کمک از من مخواه ای پسرم
نتوانم به داد تو برسم
*
کاش بر چشم اسب خون سرت
قطره ای هم نمی چکید آن دم
تا نمی رفت در صف دشمن
تا نمی شد حرم پر از ماتم
*
آخر ای اسب شه پرست چرا
می روی آن طرف بیا این سو
آن طرف گرگ های درنده
این طرف شیعیان عاشق خو
*
اشبه الناس را کجابردی
همتی کن لگام برگردان
پاک کن قطره های خون از چشم
مرو آن سو ، مباش سرگردان
*
قامت کیست روی خاک افتاد؟
نخل امید من ! که بی بر شد
تو نبودی ززین می افتادی
تن من بود و زود بی سر شد
*
بر سر نعشت آمدم اما
متحیر که روبرویم کیست
این توئی روی خاک افتاده
یا پیمبر ، جواب پرسش چیست؟
*
پاره های تن تو ای پسرم
به یقین آیه های قرآن است
که بیفتاده هریکی طرفی
جملگی زیر سم اسبان است
*
تو مگو با پدر خداحافظ
می کشد روح من، پَر از بدنم
می کشم خویش را به بالینت
نیست تاب و توان دگر به تنم
*
آخر ای گَرد و خاک سرگردان
من شمارا چه خونجگر بینم
بنشینید بر زمین تا من
بیشتر روی این پسر بینم
*
این مصیبت زمن کمر خم کرد
بعد از این دست بر کمر گیرم
بعد تو خاک برسر دنیا
زود باید ره سفر گیرم
*
چون که دنیا تو را گرفت از من
من به او بعدک العفی گفتم
راضیم بر رضای دوست فقط
من غم خویش با خدا گفتم
بازدیدها: 14