چهارده قرن غربت
طپش قلب من وضویی ساخت
در گلو بغض شاعری واشد
چون که نام تو در دهان چرخید
واژه ها شد ردیف و گیرا شد
*
ای علی! ای بهانة شعرم
شعرهایم شروع یک رنگی است
شاعرت شعر سرخ خواهد گفت
شعرهایی که شرح دلتنگی است
*
کوفه بود و اذان آخر و فجر
دید چشم تو ابن ملجم را
او ز وحشت به رو در افتاده
زیر لب دارد اسم اعظم را
*
شوق دیدار یار در دل تو
بی صدا رفت و کرد بیدارش
چشم بستی به روی شمشیرش
رد شدی تو ز خبث پندارش
*
تو از آن تیغ تیزتر از مرگ
طلب وصل یار می کردی
تو به مقصد رسیدی و عالم
خوب فهمید تو اَبَرمردی
*
ضربه ای هولناک آمد و گفت
با منادی تَهَدَّمَت وَالله
ریخت اَرکانِ آسمان درهم
شد به هم آه و اشک ها ، همراه
*
کوفه ، مثل تو مصر غربت شد
آه ! یوسف فتاد در ته چاه
تا به امروز پهنة گیتی
بوده کنعانِ غربتت ای ماه!
*
یا علی! فُزتُ گفتی و هرسال
کعبه همراه تو همان گوید
یک دهان می شود به ماه رجب
که تو را دمبدم، ز تو جوید
*
کی اگر فُزتُ گفتن تو نبود
سینة او شکاف برمی داشت
بهر دفع سپاه ابرهه ها
تیغ را بی غلاف برمی داشت
*
از ترک خوردن تنش پیداست
کز غمت داغ بر جگر دارد
رَجَبیّون شود دلش هرسال
که شکافی عجیب بردارد
*
این ترک خوردنی است هر سالی
از تو دارد دهان گفتن را
از تو این زادگاه یاد گرفت
غربت از دیگران نهفتن را
*
تو رسیدی به وصل جانانه
بی تو ماییم بی کس و تنها
چارده قرن رفته و هر روز
غمی از نو اَمان بُرَد از ما
*
ای علی! ای توسل شب من!
تو غریبی غریب را دریاب!
تو که یا اَیُّهَا العَزیزِ منی
غرقِ اَمَّن یُجیب را دریاب!
*
خضر مایی تو ای علی! مارا
جرعه ای ده ز چشمة ظلمات
چشم ما قرن های بعد از تو
هست شب زنده دار آب حیات
*
ای جهان ! ما چهارده قرن است
که علی را غریب می بینیم
کودکانیم سر به دامن اشک
گُلِ غُربت زچشم می چینیم
*
در غَمِ آن یَلِ یتیم نواز
کارمان روز و شب پریشانی است
بی حضور بهار باور ها
فصل ها عمدتاً زمستانی است
*
قرن ها هرچه بیشتر گذرد
بیشتر بین ما علی تنهاست
هِق هِقِ گریه های ما تا حال
نسخه ای ز آن کتابخانه نکاست
*
آه ازآن روبهان ، چه بد کردند
با تو ای شیر حق در آن اعصار
چه زبان ها درآمد از حلقوم
و چه سر ها که رفت بر سر دار
*
گرگ ها ی گُرُسنه، رَم دادند
از سر آن دیار، آهو را
زاغ با قار قار زشتش داد
کوچ از آن آشیان پرستو را
*
باز را، جغد بر نمی تابد
ماه را می کَشَد به زیر نقاب
آب ها را به گِل می آلاید
می نشاند به جای آب ، سراب
*
یا علی! ما چهارده قرن است
بغض فریاد در گلو داریم
هریک از ما، چه مشت محکم ها
بردهان های یاوه گو داریم
*
یا علی! چاه غربتت ماییم
غم خود را نهان مدار از ما
ما که لا یُمکِنُ الفَرار از تو
وَ تو لایُمکِنُ القَرار از ما
*
چشم ها بعد از آن شهادت تو
دیده هر روز کربلایی نو
روبرو با سقیفه ای تازه
ماجرا پشت ماجرایی نو
*
روز ها بی حسین و بی حسن و
بی تو ای پادشاه کشور جان
گرچه هر روز هم شود نوروز
بازهم کهنه است مثل خزان
*
یک هزار و چهار صد سال است
که همه عصر ها، نفس گیر است
گریة شیعیانت ای مولا!
دجله وار از مژه سرازیر است
*
اشک چشم انتظار ها یک سو
روی گلبرگ گونه ها جاری است
سوی دیگر زکودکان یتیم
ناله هاشان چه ناروا جاری است !
*
غربتت از تمام غربت ها
هر نفس بیش و بیشتر گردد
نیست اُمّید روبه راه شدن
تا که وضع زمانه برگردد
*
بعد از این هم، همیشه مظلومی
تیرهای بلا به سمت شماست
از تو گفتن گناه رهرو تو است
شاهدش داستان کرببلاست
*
یا علی! ما چهارده قرن است
دیده ایم از مخالفان بیداد
کوچه ها را تمام پرسه زدیم
غربتت را زدیم بس فریاد
*
به جز از عده ای که معدودند
دیگران نیستند ناب و نجیب
عهد نابسته باتو می شکنند
چه عجیب است حالشان، چه عجیب !
*
ما به هر عصر از این هوسناکان
کینه های کمر شکن دیدیم
جای یکرنگی و وفاداری
سست عهدی ز مرد و زن دیدیم
*
اگر امروز بین ما بودی
ابن ملجم زیاد می دیدی
خنجر از پشت می زدند به تو
جای صِحّت ، فساد می دیدی
*
در ارادت چو قاب تصویرند
جانِ در تن فسردة بی درد
رنگشان ، رنگ نقش سَنگیِ قبر
مثل سنگ مزار ، مرده و سرد
*
هر یکی مست عیش و نوش و هوس
بی تفاوت به لحظة فرمان
دست بیعت دراز کرده ولی
عهد نابسته بشکند پیمان
بازدیدها: 13