باز هم ،از لابلای لحظه ها
باز هم ،از لابلای لحظه ها
یک نفر دارد صدایم می کند
آن توئی ، یا مثل تو دارد کسی
زلف را زنجیر پایم می کند
*
مرز مابین من و دیوانگی
می شود پر با تو ای زیبای من
در نفس های تو طعم زندگی است
یک نفس ترکم کنی ایوای من
*
من که مثل رود هر سو می روم
بی تو آخر کی به دریا می رسم؟
می زنم مثل کبوتر بال و پر
تو نباشی کی به بالا می رسم
*
لحظه های با تو بودن چون نسیم
دست داد و زود رفت از دست من
با تمام برق سیری ، مانده است
رد پای سبز تو در هست من
*
کاش می شد می توانستم کمی
آن زمان ها را نگه می داشتم
مثل حس سادگی امروز هم
زندگی را ساده می انگاشتم
*
عشق من ، سر رشته ها را پاره کن
تا ببینی باز می دوزم به هم
دست در هر کار گوئی می زنم
د ل به هر کاری که باشد می دهم
*
روی من آغوش واکن مثل ابر
رحم کن بر دیدة بارانیم
می رود از کف مجال دلخوشی
خوب من تاکی زخود می رانیم
*
باز مثل پیشتر ها سر گذار
روی تخت سینة من در سکوت
دوست می دارم نمازی که تو را
روی دستانم بگیرم در قنوت
*
عشق من فکری به حالم می کنی ؟
یا که من خود چارة کاری کنم ؟
گر رهایم می کنی باور مکن
دست و پا از بهر خود یاری کنم
*
آن چه این مردم قضاوت می کنند
عشق با جرات از آن رد می شود
عشق حرف منطقی حالیش نیست
بی خیال خوب یا ، بد می شود
*
با تو من حس می کنم طعم کسی
که به هر چیزی که می خواهد رسید
عشق می دانم مجالم می دهد
تا در آیم زامتحان ها روسپید
*
شعر کردم نغمة چشم تو را
نغمه های دل نواز بی کلام
امتحان عشق من که ، خوب شد
برگه بالا، روی سر ، فرصت تمام
*
ماه من امشب بمان بر روی پل
تا چکد عکس تو در ژرفای آب
می کنم مانند دیگر خاطرات
توی ذهنم این یکی را نیز قاب
*
تا تو در قلب منی کی می کنم
با همه دنیا عوض جای تو را
لحظة پادر میانی ها فقط
می کشانم در وسط پای تو را
****
بی تو گر بال و پری هم واکنم
در قفس بر میله ها بر می خورم
بی شمیم جان فزایت ای بهار
در خزان زندگی می پژمرم
****
پشت لبخندم غمی دارم نهان
این غم دلواپسی های من است
خاطراتت روی ذهن سبز من
بوستان اطلسی های من است
*
خاطرات مانده از تو پیش من
نسخه های المثنای تو اند
هر کدامش نکتة ناگفته ای است
این همه مطلب به املای تو اند
*
می روی از پیش من پشت مرا
تیشة توفان غم تا می کند
این گره ها کور باشد هرچقدر
دست هایت جمله را وا می کند
*
در کنار من تو وقتی نیستی
نیمی از من نیست در پهلوی من
این که می گویم به روی خود نیار
می شود خم بی تو این زانوی من
*
ای مسافر من که می دانم شبی
بار می بندی از اینجا می روی
گاه گاهی پشت سر را هم ببین
من یقین دارم پشیمان می شوی
*
گرچه می دانم برایت مشکل است
زندگی را یک کمی آسان بگیر
کار را بسپار دست سرنوشت
با ندارم ها سر و سامان بگیر
*
حسرت گلدان خالی را ببین
با نبودن خویش را عادت بده
کالة معیوب ، کفر نعمت است
شکر کن وآن جنس را عودت بده
*
زاغ ها وقتی مزاحم می شوند
مژدة فصل بهار بلبل است
صبح صادق بعد صبح کاذب است
از غلط تا واقعیت یک پل است
بازدیدها: 16