انسان و تردد در امور
سوره النساء) (143) (ص101)مُذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذَلِكَ لَا إِلَى هَؤُلَاءِ وَلَا إِلَى هَؤُلَاءِ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِيلًا ۱۴۳
منافقان ميان كفر و ايمان متحيّر و سرگردانند ، نه [ با تمام وجود ] با مؤمنانند و نا با كافران . و هر كه را خدا [ به كيفر اعمال زشتش ] گمراه كند ، هرگز براى او راهى [ به سوى هدايت ] نخواهى يافت .(143
دلی سرشار از توحید کردن
مهیای شب تجرید کردن
به سوی مقصد حق الیقینی
سفر آغاز از تردید کردن
انسان در یک تقسیم بندی به دو بخش تقسیم می شود
انسانی که اهل یقین است و انسانی که اهل شک و تردید است
به قول فراهیدی، خلیل بن احمد در کتاب العین« یقین» در لغت، به معنای شک نداشتن در یک امر و محقّق بودن آن است
در کتاب های منطقی و فلسفی ؛ یقین را دوگونه معنی می کنند :یکی یقین به معنای اعم که عبارت است از:قطع به چیزی و دیگری به معنای اخص که عبارت است از:«علم قطعی مطابق با واقع»
و به قول خواجه نصیر طوسی، تعدیل المعیار فی نقد تنزیل الافکار یقین یعنی «علم به چیزی همراه با قطع به اینکه خلاف آن هرگز صحیح نخواهد بود»
در برابر یقین ، ظنّ(گمان)، شک و وهم قرار دارند که در هر کدام به نحوی امکان خلاف وجود دارد
در ظنّ و گمان، احتمال خلاف ضعیفتر از علم به آن چیز است
و در وهم به عکس احتمال علم ضعیف تر از خلاف آن است
و در شک هر دو مساویاند. در فلسفه سخن بسیار گفته شده که مورد بحث ما نیست
مراتب یقین در عرفان
طبق آنچه عارفان و اهل شهود از علم و یقین گفتهاند، یقین دارای سه مرتبه است که یقین مرتبه پایینتر، خصوصیات و علائم یقین مرتبه بالاتر را ندارد. این سه مرتبه عبارتاند از( علم الیقین)( عین الیقین) و(حق الیقین)
برای توضیح این سه مرتبه باید گفت؛
گاهی انسان آثار و علائم چیزی را مشاهده میکند و
یا با کمک استدلال، حقیقت ثابتی را مییابد. گاهی هم علاوه بر استدلال عقلی، با روح و جان نیز آنرا مییابد و گاهی نه تنها با چشم دل آنرا میبیند، بلکه فانی و غرق در حقیقت آن نیز میشود؛
مثلاً در مورد وجود باری تعالی،
انسان در ابتدا به وسیله دلیل و برهان و از آثار و نشانهها، وجود حضرتش را اثبات میکند که از آن به «علم الیقین» تعبیر میشود.
در مرحله بعدی، با تزکیه و تهذیب دل و با صفا و طهارت باطن، با عالم نور ارتباط پیدا کرده، و با چشم دل این حقیقت را میبیند و درک میکند. به این مرتبه از یقین، «عین الیقین» گفته میشود.
از این مرتبه بالاتر، انسان چنان فانی در عظمت حق تعالی میشود که غیر او را در آن مرتبه نمیبیند. از این مرتبه به «حقّ الیقین» تعبیر میشود.
این معنای از یقین به گونهای در متون دینی نیز آمده است؛ در دعایی در منهاج النجاح فی ترجمة مفتاح الفلاح، چنین میخوانیم:
اللهم نور ظاهری بطاعتک و باطنی بمحبتک و قلبی بمعرفتک و روحی بمشاهدتک و سری باستقلال اتصال حضرتک یا ذاالجلال والاکرام»؛
شیخ بهایی، محمد بن حسین، بسطامی، علی بن طیفور، «خدایا! ظاهرم را به طاعتت و باطنم را به محبتت و قلبم را به معرفتت و روحم را به مشاهدهات و سِرّم را به استقلال اتصال به حضرتت نورانی گردان
در یک نگاه دیگر به این فراز از دعا ، به نظز آیه الله حسن زاده آملی، در نصوص الحکم بر فصوص الحکم ،
جمله نخست اللهم نور ظاهری بطاعتک اشاره به انجام دستورات الهی و دوری از کارهایی است که شرع مقدس نهی کرده و به اصطلاح «تجلیه» است.
جمله دوم و باطنی بمحبتک اشاره به مقام اول سلوک است و جمله سوم و قلبی بمعرفتک اشاره به مقام «علم الیقین»
و جمله چهارم و روحی بمشاهدتک اشاره به مقام «عین الیقین»،
و پنجم و سری باستقلال اتصال حضرتک یا ذاالجلال والاکرام»؛
اشاره به مقام «حق الیقین» است؛
یعنی فنای کلی در وجود منبسط فیض اقدس الهی
البته هر کدام از این مراتب یقین، دارای مراتب و مراحلی نیز می باشند
و در این اختلاف مراحل است که پیامبران و اولیاء و اوصیاء سیر میکنند،
و در میان آنان درجات متفاوت و مراتب مختلف پیدا میشود.
مراتب یقین در روایات
ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات (الإستنفار و الغارات) از امام علی (علیه السلام) آورده است :«یقین را چهار شاخه است:نگرش با زیرکی، رسیدن به دقایق حکمت، پند گرفتن از گذشت روزگار و نگهداشتن روش گذشتگان. آنکس که نگرش زیرکانه داشت، به دقایق حکمت دست مییابد و آنکه به دقایق حکمت دست یافت، سیره و روش روزگار بشناسد و آنکه سیره و روش روزگار بشناسد چنان است که با گذشتگان زندگی کرده است
در مصباح الشریعة، ص ۱۷۷، منسوب به امام صادق(ع)، : امام صادق (علیه السلام) میفرماید:«یقین انسان را به هر جایگاه والا و مقام شگفتآوری میرساند. رسول خدا (صلی الله علیه وآله) هنگامی که از حالات حضرت عیسی (علیه السلام) و روی آب راه رفتن او صحبت شد، این چنین از عظمت شأن یقین خبر دادند:اگر یقین او از این مرتبه نیز بالاتر میبود، بر روی هوا راه میرفت. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) با این کلام فهماندند که پیامبران با آن جلالت و بزرگی مقامشان در نزد خدا، به سبب یقینشان است که بر دیگری فضل و برتری پیدا میکنند نه به سبب چیزی دیگر
کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۳، ص ۱۳۸ – ۱۳۹، می نویسد :رسول خدا(صلی الله علیه وآله) با حارثة بن مالک بن نعمان انصاری روبرو شد، و به او فرمود:ای حارثة! در چه حالی هستی؟ گفت:ای رسول خدا! مؤمن حقیقیام که به یقین رسیدهام. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود:هر چیزی را حقیقتی است، حقیقت گفتار تو چیست؟ گفت:ای رسول خدا! به دنیا بیرغبت شدهام، شب را (برای عبادت) بیدارم و روزهای گرم را (در اثر روزه ) تشنگی میکشم و گویا عرش پروردگارم را مینگرم که برای حساب گسترده گشته و گویا اهل بهشت را میبینم که در میان بهشت یکدیگر را ملاقات میکنند و گویا ناله اهل دوزخ را در میان دوزخ میشنوم. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود:حارثه، بندهای است که خدا دلش را نورانی کرده است. سپس به حارثه فرمود:بصیرت یافتی، ثابت باش. حارثه عرض کرد:ای رسول خدا! از خدا بخواه که شهادت در رکابت را به من روزی کند، پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود:خدایا! به حارثه شهادت را روزی کن. چند روزی بیش نگذشت که رسول خدا لشکری برای جنگ فرستاد و حارثه هم به میدان جنگ رفت و پس از کشتن تعدادی از افراد دشمن، شهید شد
در کتاب مصباح الشریعة، منسوب به امام صادق(ع)، ص ۱۷۷-۱۷۸،
خدای متعال میفرماید:با زبانهای خود اظهار میکنند آنچه را که در قلوب و دلهای آنان نیست، و خداوند به آنچه مخفی میکنند آگاه است
کلینی، محمد بن یعقوب، در الکافی، ج ۳، ص ۱۳۴ – ۱۳۵، روایتی می آورد که از امام رضا (علیه السلام) درباره ایمان و اسلام پرسیده شد، آنحضرت در پاسخ به نقل از امام باقر (علیه السلام) فرمود:«همانا دین، اسلام است و ایمان یک درجه بالاتر از آن است و تقوا یک درجه بالای ایمان است و یقین یک درجه بالاتر از تقوا قرار دارد. میان مردم چیزی کمتر از یقین توزیع نشده است». پرسیده شد:یقین چیست؟ فرمود: توکّل بر خدا و تسلیم شدن به خدا و رضا به قضای خدا و واگذار شدن به خدا است
هر مرتبه از یقین دارای علائم و آثار خاص خود است. در مرتبهای نشانه آن، اعراض از دل بستگی به دنیا در آن است و توجه به عالم آخرت میباشد و در مرتبهای توکّل به پروردگار متعال و واگذاشتن امور به او از آثار یقین است.
****************
آيات قرآنی متكي بر علم است، و آن را علم الیقین می خواند و بالاتر از آن عین الیقین و از همه برتر حق الیقین است و از وقوف بر ظنّ و گمان نهی می نماید
قرآن، کتاب علم است؛ و آياتش بر أساس علم پايه گذاري شده است و همه گی برهانی و عقلی است و از هرگونه ظن و گمانه زنی پرهیز می دهد
و اکنون آیاتی در این باره :
(سورة الأعراف ) (52) (ص 157)وَلَقَدْ جِئْنَاهُم بِكِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَى عِلْمٍ هُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (52)
و براى آنان كتابى [ عظيم و با ارزش ] آورديم كه آن را از روى دانشى [ گسترده و دقيق ] بيان كرديم ، در حالى كه براى گروهى كه ايمان آوردند ، سراسر هدايت و رحمت است
(سوره الكهف) (4) (ص293) وَيُنذِرَ الَّذِينَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً (4)
و [نیز] کسانی را که گفتند خداوند برای خود فرزندی انتخاب کرده هشدار دهد !«4»
(سوره الكهف) (5)(ص294) مَّا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلَا لِآبَائِهِمْ كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِن يَقُولُونَ إِلَّا كَذِباً (5)
نه آنان بر این [ادعای بی اساس] علم [و یقینی] دارند، و نه پدرانشان، [ادعایشان معلول نادانی و تقلید کورکورانه است]، [شگفتا] چه سخن گزاف و بزرگی است که از دهانشان بیرون می آید! آنان جز دروغ نمی گویند
تعبير تَخرُجُ مِن أفوَاهِم فرمود ، نه با تعبير يَعلَمُونَ وَ يَعتَقِدوُنَ و امثالهما
( س الإسراء)(36)(ص285)وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولـئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً (36)
از چیزی که به آن علم [یقینی] نداری، [بلکه برگرفته از شنیده هاست] پیروی نکن! زیرا گوش و چشم و دل [که ابزار شناخت هستند] مورد پرسش قرار خواهند گرفت «36»(سوره النجم) (23) (ص526) إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاء سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنفُسُ وَلَقَدْ جَاءهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَى (23)
این [بُت] ها چیزی جز نام هایی [بی مسمّی و بی هویت و فاقد اثر] نیستند که شما و پدرانتان نام گذاری کرده اید، خداوند بر [حقانیت] آن ها هیچ دلیلی نازل نکرده است. [مشرکان] فقط از گمان و آنچه خواسته های [نامشروعِ] نفسانی آنان اقتضا دارد پیروی می کنند، با این که یقیناً از سوی پروردگارشان برای آنان هدایت آمده است «23»
و باز پس از سه آيه ميگويد:
(سوره النجم) (27)(ص527) إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَيُسَمُّونَ الْمَلَائِكَةَ تَسْمِيَةَ الْأُنثَى (27)
مسلّماً آنان که به آخرت ایمان ندارند فرشتگان را به نام دخترانِ [خدا] نام گذاری می کنند!«27»
(سوره النجم) (28) (ص527) وَمَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً (28)
درحالی که در این زمینه متّکی به هیچ دانش و دلیلی نیستند و جز از گمانِ [بی پایه] پیروی نمی کنند، مسلّماً گمانِ [بی پایه] به هیچ صورت [انسان را] از یقین [علمی و دانشِ استوار] بی نیاز نمی کند «28»
(سوره النجم) (29) (ص527) فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلَّى عَن ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا (29)
بنابراین از کسانی که از یاد ما روی گردانده اند و جز زندگی دنیا را نخواسته اند روی برتاب «29»
(سوره النجم) (30) (ص527) ذَلِكَ مَبْلَغُهُم مِّنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَى (30)
این [دنیاخواهی]، نهایت مرز آگاهی و دانش آنان است، همانا پروردگارت به کسی که از راه او منحرف شده دانا تر است، و به کسی که هدایت یافته نیز آگاه تر است «30»
(سوره يونس) (37) (ص213)وَمَا كَانَ هَـذَا الْقُرْآنُ أَن يُفْتَرَى مِن دُونِ اللّهِ وَلَـكِن تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ الْكِتَابِ لاَ رَيْبَ فِيهِ مِن رَّبِّ الْعَالَمِينَ (37)
و اين قرآن را نسزد كه دروغى ساختگى از سوى غير خدا باشد ، بلكه [ با آيات محكم و استوارش ] تصديق كننده كتاب هاى پيش از خود و شرح و توضيحى بر هر كتاب [ آسمانى ] است ، در آن هيچ ترديدى نيست كه از سوى پروردگار جهانيان است .(37)
( سوره النساء) (82) (ص91) أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً (82)
آيا به قرآن [ عميقاً ] نمي انديشند ؟ چنانچه از سوى غير خدا بود ، همانا در آن اختلاف و ناهمگونى بسيارى مي يافتند .(82)
(سوره يونس) (32) (ص212) فَذَلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ (32)
اين است خدا ، پروردگار حقيقى شما ، بنابراين بعد از حق چيزى جز گمراهى و ضلالت وجود دارد ؟ پس چگونه شما را از حق بازمي گردانند ؟(32)
(سوره فصلت) (41) ( ص 481) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جَاءهُمْ وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ (41)
یقیناً کسانی که به این قرآن، وقتی به سویشان آمد کافر شدند [دچار عذاب سختی خواهند شد]، قرآن به طور یقین کتابی است شکست ناپذیر «41»
(سوره فصلت) (42) ( ص 481) لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ (42)
که هیچ باطلی از هیچ سو [و به هیچ صورت برای تحریف آیاتش] به سویش نخواهد آمد، از سوی [خداوند] حکیمِ ستوده خصال نازل شده است، [و تا اَبد در پناه حفظ اوست] «42»
(سوره الحجر) (9) (ص 262) إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (9)
همانا ما قرآن را فرستاده ایم و یقیناً [از تحریف و زوال] نگهبانش هستیم «9»
( سورة الأنعام ) (151) (ص 148) قُلْ تَعَالَوْاْ أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلاَّ تُشْرِكُواْ بِهِ شَيْئاً وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً وَلاَ تَقْتُلُواْ أَوْلاَدَكُم مِّنْ إمْلاَقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ وَلاَ تَقْرَبُواْ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلاَ تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (151)
بگو : بياييد تا آنچه را پروردگارتان بر شما حرام كرده بخوانم : اينكه چيزى را شريك او قرار مدهيد ، و به پدر و مادر نيكى كنيد ، و فرزندانتان را از [ ترسِ ] تنگدستى نكشيد ، ما شما و آنان را روزى مي دهيم ، و به كارهاى زشت چه آشكار و چه پنهانش نزديك نشويد ، و انسانى را كه خدا محترم شمرده جز به حق نكشيد ; خدا اين [ گونه ] به شما سفارش كرده تا بينديشيد .(151)
( سورة الأنعام ) (152) (ص 149) وَلاَ تَقْرَبُواْ مَالَ الْيَتِيمِ إِلاَّ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُواْ الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ لاَ نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُواْ وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَبِعَهْدِ اللّهِ أَوْفُواْ ذَلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (152)
و به مال يتيم جز به روشى كه نيكوتر است ، نزديك نشويد تا به حدّ بلوغِ [ بدنى و عقلىِ ] خود برسد ، و پيمانه و ترازو را بر اساس عدالت و انصاف كامل و تمام بدهيد ; هيچ كس را جز به اندازه توانش تكليف نمي كنيم ; و هنگامي كه سخن گوييد ، عدالت ورزيد هر چند درباره خويشان باشد ، و به پيمان خدا وفا كنيد ; خدا اين [ گونه ] به شما سفارش كرده تا پند گيريد .(152)
( سورة الأنعام ) (153) (ص 149) وَأَنَّ هَـذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِيلِهِ ذَلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (153)
و مسلماً اين [ برنامه هاى محكم و استوار و قوانين و مقرّرات حكيمانه ] راه راست من است ; بنابراين از آن پيروى كنيد و از راه هاى ديگر پيروى مكنيد كه شما را از راه او پراكنده مي كند ; خدا اين [ گونه ] به شما سفارش كرده تا پرهيزكار شويد .(153)
( سورة الأنعام ) (154) (ص 149) ثُمَّ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ تَمَاماً عَلَى الَّذِيَ أَحْسَنَ وَتَفْصِيلاً لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لَّعَلَّهُم بِلِقَاء رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ (154)
سپس به موسى كتاب داديم براى اينكه [ نعمت خود را ] بر آنان كه نيكى كردند كامل كنيم ، و براى اينكه همه احكام و معارفى كه مورد نياز بنى اسرائيل بود ، تفصيل و توضيح دهيم و براى اينكه هدايت و رحمت [ بر آنان ] باشد تا به ديدار [ پاداش و مقام قرب ]پروردگارشان ايمان آورند .(154)
بازدیدها: 10