رهبران خود ساخته و دعویداران مزور
یکی از ویژگی هائی که باید رهبران دینی داشته باشند آن است که باید پیش از آن که به تعلیم خلق بپردازند خود را تربیت کنند وگرنه اگر خود را تادیب نکنند و به عدالت محوری ، خود را نسازند جامعه را نمی توانند بسازند در نتیجه دچار ظلم می شوند و از جایگاه عدالت که لازمة حکومت دینی است بیرون می روند
این ویژگی باید در هر معلمی و هر کسی که به نوعی در کار تعلیم و تربیت است نیز باشد
امیر مومنان در قصار هفتاد و سه نهج البلاغه می فرماید:
قال عليهالسلام مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْيَبْدَأْ بِتَعْلِيمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِهِ، وَلْيَكُنْ تَأْدِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِيبِهِ بِلِسَانِهِ؛ وَمُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَمُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَمُؤَدِّبِهِمْ.
كسى كه خود را در مقام پيشوايى و امامت بر مردم قرار مىدهد بايد پيش از آنكه به تعليم ديگران مىپردازد به تعليم خويش بپردازد و بايد تأديب و تعليم او نسبت به ديگران پيش از آنكه با زبانش باشد با عمل صورت گيرد و كسى كه معلّم و ادبكننده خويشتن است به احترام سزاوارتر از كسى است كه معلّم و مربّى مردم است.
خشك ابرى كه بود ز آب تهى
كى شود منصب او آب دهى
ضرب المثلى در ميان عرب است كه مىگويند: «چوبى كه كج است چگونه ممكن است سايه آن راست باشد».
. اصلى مسلم در روانشناسى است كه مردم سخنان كسى را مىپذيرند كه به گفته خود معتقد باشد و به تعبير معروف: تا سخن از دل بر نيايد بر دل ننشيند و نشانه روشن اين اعتقاد اين است كه به گفته خود عمل كند
در كتاب كافى، ج 1، ص 44، ح 3.
آمده از امام صادق عليه السلام
«إِنَّ الْعَالِمَ إِذَا لَمْ يَعْمَلْ بِعِلْمِهِ زَلَّتْ مَوْعِظَتُهُ عَنِ الْقُلُوبِ كَمَا يَزِلُّ الْمَطَرُ عَنِ الصَّفَا؛
هنگامى كه عالم به علمش عمل نكند موعظه او از دلها فرو مىريزد همانگونه كه قطرههاى باران از سنگ سخت فرو مىريزد».
امير مؤمنان على عليه السلام در فرازی از خطبه 175 نیز مىفرمايد:
«أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي وَاللَّهِ مَا أَحُثُّكُمْ عَلَى طَاعَةٍ إِلَّاأَسْبِقُكُمْ إِلَيْهَا وَلَا أَنْهَاكُمْ عَنْ مَعْصِيَةٍ إِلَّا وَأَتَنَاهَى قَبْلَكُمْ عَنْهَا؛
اى مردم به خدا سوگند من شما را به هيچ طاعتى ترغيب نمىكنم مگر اينكه خودم پيش از شما به آن عمل مىنمايم و شما را از هيچ معصيتى باز نمىدارم مگر اينكه خودم پيش از شما از آن دورى مىجويم».
در حديثى در كافى، ج 2، ص 396، ح 3.
این ابیات بیان همان قصار هفتاد و سه می باشد:
دفتر اول
اول 1/( 2266) نيست چيره چون ترا چيره كند
نور ندهد مر ترا تيره كند
( 2267) چون و را نورى نبود اندر قران
نور كى يابند از وى ديگران
( 2268) همچو اعمش كو كند داروى چشم
چه كشد در چشمها الا كه يشم
*** در بیت زیر بیان خود سازی است:
دفتر سوم ( 3365) مردن تن در رياضت زندگى است
رنج اين تن روح را پايندگى است
***
دفتر سوم ( 3396) پس رياضت را به جان شو مشترى
چون سپردى تن به خدمت، جان برى
*
ولی افسوس که در طول تاریخ همیشه دعویداران مزور زمام تربیتی جامعه را در دست می گیرند و در هر رشته ای مجال به متفکران فهیم خود ساخته نمی دهند و کار را برای آحاد جامعه مشکل می کنند
مردم هم به خاطر ضعف تشخیص و نداشتن درک و فهم کافی ، آن ها را بر عالمان فرهیختة خودساخته ترجیح می دهند
ما ضربه ای که از جانب این منافقان کوردل خورده ایم کم نیست
از امام سجاد على بن الحسين عليه السلام مىخوانيم كه فرمود:
«إِنَّ الْمُنَافِقَ يَنْهَى وَلَا يَنْتَهِي وَيَأْمُرُ بِمَا لَايَأْتِي؛
منافق ديگران را از بدىها باز مىدارد؛ ولى خويشتن را باز نمىدارد و ديگران را به نيكىها دعوت مىكند و خود بدان عمل نمىنمايد».
ابیات زیر بیان مدعیان خود محور در تعلیم و تربیت که خود را معلمان جامعه می نامند می باشد:
( 2271) ظاهر ما چون درون مدعى
در دلش ظلمت زبانش شعشعى
( 2272) از خدا بويى نه او را نى اثر
دعويش افزون ز شيث و بو البشر
( 2273) ديو ننموده و را هم نقش خويش
او همىگويد ز ابداليم و بيش
( 2274) حرف درويشان بدزديده بسى
تا گمان آيد كه هست او خود كسى
( 2275) خرده گيرد در سخن بر بايزيد
ننگ دارد از درون او يزيد
( 2276) بىنوا از نان و خوان آسمان
پيش او ننداخت حق يك استخوان
( 2277) او ندا كرده كه خوان بنهادهام
نايب حقم خليفه زادهام
( 2278) الصلا ساده دلان پيچ پيچ
تا خوريد از خوان جودم سير هيچ
***
ابیات زیر نیز بیان مدعیان دروغین است که داد همة عارفان حقیقی و عالمان ربانی را درآورده اند:
دفتر سوم ( 689) بادِهِ حق راست باشد بىدروغ
دوغ خوردى دوغ خوردى دوغ دوغ
( 690) ساختى خود را جُنيد و بايزيد
رو كه نشناسم تبر را از كليد
( 691) بَد رگى و مَنبَلى و حرص و آز
چون كنى پنهان به شيد ،اى مكر ساز
( 692) خويش را منصور حلاّجى كنى
آتشى در پنبه ياران زنى
*
ابیات زیر بیان آن شغالی هست که خود را در خم رنگرزی انداخت تا به رنگ طاووس شود و دعوی طاووسی کند و برای دیگران جلوه فروشی کند و حال آن که او شغالی بیش نبود
جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو
خانه می بینی و من خانه خدا می بینم
***
افتادن شغال در خمّ رنگ و رنگين شدن
و دعوى طاوسى كردن ميان شغالان
دفتر سوم ( 721) آن شغالى رفت اندر خمّ رنگ
اندر آن خم كرد يك ساعت درنگ
( 722) پس بر آمد پوستش رنگين شده
كه منم طاوس علّيّين شده
( 723) پشمِ رنگين رونق خوش يافته
آفتاب آن رنگها بر تافته
( 724) ديد خود را سبز و سرخ و فور و زرد
خويشتن را بر شغالان عرضه كرد
( 725) جمله گفتند اى شغالك حال چيست
كه تو را در سر نشاطى مُلتَوى است
( 726) از نشاط از ما كرانه كردهاى
اين تكبّر از كجا آوردهاى؟
( 727) يك شغالى پيش او شد كاى فلان
شيد كردى يا شدى از خوش دلان؟
( 728) شيد كردى تا به منبر بر جهى
تا ز لاف اين خلق را حسرت دهى
( 729) بس بكوشيدى نديدى گرميى
پس ز شيد آوردهاى بىشرميى
( 730) گرمى آنِ اوليا و انبياست
باز بىشرمى پناه هر دغاست
( 731) كه التفات خلق سوى خود كشند
كه خوشيم و از درون بس ناخوشاند
*
مکر دعویداران چنان عمیق است که برای جاهلان بی بصیرت تشخیص سره از ناسره بسیار مشکل است
سوم (2563)خلق جمله علّتىاند از كمين
يار علّت مىشود علّت يقين
(2564) هر خسى دعوى داودى كند
هر كه بىتمييز، كف در وى زند
(2565)از صيادى بشنود آوازِ طِير
مرغ ابله مىكند آن سوى سير
***
(2566) نقد را از نقل نشناسد، غَوى است
هين از او بگريز اگر چه معنوى است
(2567)رُسته و بر بَسته، پيش او يكى است
گر يقين دعوى كند او در شكى است
(2568) اين چنين كس، گر ذَكِىِّ مطلق است
چونش اين، تمييز نبود،احمق است
(2569) هين ،از او بگريز! چون آهو ز شير
سوى او مشتاب، اى دانا دلير!
***
ابیات زیر باز هم بیان مقلدان مزور دعویدار است که سخن و عمل عارفان را به تقلید به نمایش می گذارند تا از این نمد کلاهی برای خود دست و پا کنند :
دفتر پنجم
( 1423) اى بسا زرّاقِ گولِ بىوقوف
از ره مر دان نديده غير صوف
( 1424) اى بسا شوخان ز اندك احتراف
از شهان ناموخته جز گفت و لاف
( 1425) هر يكى در كف عصا كه موسىام
مىدمد بر ابلهان كه عيسىام
***
هشدار مولانا به این گروه دعویدار مزور که آفتاب همیشه پشت ابر ها نمی ماند :
( 1426) آه از آن روزى كه صدقِ صادقان
باز خواهد از تو سنگ امتحان
( 1427) آخر از استاد باقى را بپرس
يا حريصان جمله كورانند و خُرس
( 1428) جمله جُستى باز ماندى از همه
صيد گرگانند اين ابله رمه
( 1429) صورتى بشنيده گشتى ترجمان
بىخبر از گفت خود چون طوطيان
بازدیدها: 35