متن ابیات :ازبیت 156 تا 171
( 156) اى خورنده خون خلق از راه بَرد
تا نه آرد خون ايشانت نبرد
( 157) مال ايشان خون ايشان دان يقين
ز آن كه مال از زور آيد در يمين
( 158) مادر آن پيل بچگان كين كشد
پيل بچّه خواره را كيفر كشد
( 159) پيل بچّه مىخورى اى پاره خوار
هم بر آرد خصم پيل از تو دمار
( 160) بوى رسوا كرد مكر انديش را
پيل داند بوى طفل خويش را
( 161) آن كه يابد بوى حق را از يمن
چون نيابد بوى باطل را ز من
( 162) مصطفى چون برد بوى از راه دور
چون نيابد از دهان ما بخور
( 163) هم بيابد ليك پوشاند ز ما
بوى نيك و بد بر آيد بر سما
( 164) تو همىخُسپىّ و بوى آن حرام
مىزند بر آسمان سبز فام
( 165) همره أنفاس زشتت مىشود
تا به بوگيران گردون مىرود
( 166) بوى كبر و بوى حرص و بوى آز
در سخن گفتن بيايد چون پياز
( 167) گر خورى سوگند من كى خوردهام
از پياز و سير تقوى كردهام
( 168) آن دم سوگند غمّازى كند
بر دماغ همنشينان بر زند
( 169) پس دعاها رد شود از بوى آن
آن دل كژ مىنمايد در زبان
( 170) اِخسَئوُا آيد جواب آن دعا
چوب رد باشد جزاى هر دغا
( 171) گر حديثت كژ بود معنيت راست
آن كژىّ لفظ مقبول خداست
**************************************شرح ابیات : ازبیت 156 تا 171
( 156) اى خورنده خون خلق از راه بَرد تا نه آرد خون ايشانت نبرد
اى كسى كه خون خلق را از راه دور باش دادن همىخورى تا خون آنها گرفتار نبرد و جنگت(گردن گير ت نشو د) نكند
برد: (اسم است به معنى فعل امر) دور شو.
در ميانه بىدلى دَه چوب خورد
بىگناهى كه برو از راه برد
246/6
نبرد آوردن: كنايت از گردن گير شدن: كين خواستن. (انذارى است آزار دهندگان مردم را، تا دست از اذيت خلق بكشند و به مال و جان آنان تعرض نكنند).
( 157) مال ايشان خون ايشان دان يقين ز آن كه مال از زور آيد در يمين
مال مردم همانا خون مردم است زيرا كه مال از نيرو بدست مىآيد و خون مىخورد تا مال بدست آورد
مال ايشان: گرفته از حديث است «حُرمَةُ مالِ المُسلِمِ كَحُرمَةِ دَمِه.» (احاديث مثنوى، ص 72) در اصول كافى (ج 2، ص 360) از امام صادق (ع) از رسول خدا آمده است: «سِبابُ المُؤمِنِ فُسوق وَ قتالُهُ كُفر وَ أكلُ لَحمِهِ مَعصِيَة وَ حُرمَةُ مالِهِ كَحُرمَةِ دَمِه.
ناسزا گوئی به مومن فسق است و درامیزی بااو کفر و گوشتش خوردن معصیت و حرمت مال او مانند حرمت خون اوست
يمين: جانب راست، دست راست، و در اين بيت كنايت از «ملكيت» است.
( 158) مادر آن پيل بچگان كين كشد پيل بچّه خواره را كيفر كشد اگر خوردى مادر آن فيل بچه تلافى كرده فيل بچه خور را مىكشد
كين كشيدن ما در پيل بچگان را: كنايت از انتقام الهى.
( 159) پيل بچّه مىخورى اى پاره خوار
هم بر آرد پیل خصم، از تو دمار
اى مال مردم خور فيل بچه را مىخورى و دشمنى فيل دمار از روزگارت بر مىآورد
پاره: رشوت.
( 160) بوى رسوا كرد مكر انديش را
پيل داند بوى طفل خويش را
شخص مكار را بو رسوا مىكند چرا كه فيل بوى فرزند خود را مىشناسد
( 161) آن كه يابد بوى حق را از يمن چون نيابد بوى باطل را ز من؟
كسى كه بوى رحمان از يمن بمشامش مىرسد چگونه بوى باطل را از من دور نمىيابد؟
آن كه يابد بوى حق…: اشارت به حديثى است كه گويند از رسول (ص) است و در باره اويس قرنى آمده است. «اِنّى لَأَجِدُ نَفَسَ الرَّحْمنِ مِن جانِبِ اليَمَنِ.» (احاديث مثنوى، ص 73) (براى اطلاع از چنين حديثها نگاه كنيد به: كنز العمال، ج 12، ص 47- 52)
( 162) مصطفى چون برد بوى از راه دور چون نيابد از دهان ما بخور ؟
حضرت رسول (ص ع) كه از راه دور بوى رحمن را استشمام كرد چگونه بوى دهان ما را پى نمىبرد؟]
بُخُور: آن چه در آتش اندازند تا بوى خوش دهد، بوى خوش. ليكن در اين بيت به معنى مطلق «بو» است.
( 163) هم بيابد ليك پوشاند ز ما بوى نيك و بد بر آيد بر سما
بلى او پى مىبرد ولى از ما پنهان مىكند و هر بوى بد و خوب بر آسمان بالا مىرود
( 164) تو همىخُسپىّ و بوى آن حرام مىزند بر آسمان سبز فام
تو در خوابى و بوى حرامى كه خوردهاى به آسمان سبز فام مىرسد
( 165) همره أنفاس زشتت مىشود
تا به بوگيران گردون مىرود
همراه هر نفسى كه مىزنى همان بو صعود مىكند تا مىرسد بكسانى كه در آسمان موكل بو كردن نفسهاى من و تو هستند
بوگيران گردون: فرشتگان كه در آسمان هستند. هر يك از هفت آسمان را فرشتهاى مُوكَّل است كه گناهان را وا مىرسند:
آسمان نخست افترا را،
آسمان دوم نفاق را،
آسمان سوم كبر را،
آسمان چهارم خود بينى را،
آسمان پنجم حسد را،
آسمان ششم بىرحمى را،
و آسمان هفتم جاه طلبى را.
(ترجمه از شرح نيكلسون)
( 166) بوى كبر و بوى حرص و بوى آز در سخن گفتن بيايد چون پياز
بوى بد كبر و حرص و آز در سخن گفتن مثل بوى پياز معلوم مىشود
( 167) گر خورى سوگند من كى خوردهام از پياز و سير تقوى كردهام
اگر قسم بخورى كه من سير و پياز نخورده و از آنها پرهيز كردهام
تقوى كردن: دورى گزيدن.
( 168) آن دم سوگند ، غمّازى كند بر دماغ همنشينان بر زند دم زدن و نفس تو در وقت سوگند خوردن اشکار میکند و برای رسوائی تو بدماغ همنشينان بوى سير و پياز را مىرساند
( 169) پس دعاها رد شود از بوى آن
آن دل كژ مىنمايد در زبان
دعاها از بوى آن مردود شده و دل کج تو در زبان تو اثر می گذارد و در زبان روشن مىگردد
( 170) اِخسَئوُا آيد جواب آن دعا
چوب رد باشد جزاى هر دغا
در جواب دعا « اِخْسَؤُا گفته مىشود و البته جواب هر ناراستى چوب رد است
اِخسئوا: گرفته از قرآن كريم است(مؤمنون، 108) قالَ اِخْسَؤُا فِيها وَ لا تُكَلِّمُونِ 23: 108: گويد گم شويد در آن (دوزخ) و با من سخن مگوييد.
( 171) گر حديثت كژ بود معنيت راست
آن كژىّ لفظ مقبول خداست
اگر الفاظ تو كج بوده ولى معنى راست باشد همان كجى لفظ را خداى تعالى قبول مىكند
**************************************متن ابیات :از بیت 172 تا 179
**بيان آن كه خطاى محبّان بهتر است از صواب بيگانگان بَرِ محبو ب
( 172) آن بِلال صدق در بانگ نماز
حىَّ را هَىَّ همىخواند از نياز
( 173) تا بگفتند اى پيمبر راست نيست
اين خطا اكنون كه آغاز بناست
( 174) اى نبىّ و اى رسول كردگار
يك مؤذّن كو بود افصح بيار
( 175) عيب باشد اوّل دين و صلاح
لحن خواندن لفظ حىّ علی الفلاح
( 176) خشم پيغمبر بجوشيد و بگفت
يك دو رمزى از عنايات نهفت
( 177) كاى خسان نزد خدا هىّ بلال
بهتر از صد حىّ و خىّ و قيل و قال
( 178) وا مشورانيد تا من رازتان
وا نگويم آخر و آغازتان
( 179) گر ندارى تو دم خوش در دعا
رو دعا مىخواه ز اخوان صفا
**************************************شرح ابیات : از بیت 172 تا 179
( 172) آن بِلال صدق در بانگ نماز
حىَّ را هَىَّ همىخواند از نياز
بلال حبشى كه از روى نياز اذان نماز مىگفت كلمه حى را هى خواند
آن بلال صدق: بِلال بن رباح از صحابههاى سابق در اسلام است، كنيه او ابو عبد اللّه و نام مادرش حمامه بود. از مشركان مكه آسيب بسيار ديد. روز فتح مكه پيمبر (ص) او را فرمود تا اذان گويد. بلال به سال بيستم از هجرت به بيمارى طاعون در دمشق در گذشت.
اما آن چه مولانا در باره «حى» و «هى» آورده ظاهراً مانند بسيارى از داستانها زاده طبع شاعرانه اوست.
طبيعى است كه بلال چون از مردم حبشه است مانند عربان نمىتوانسته است حروفى را كه تلفظ درست آن خاص عرب است، فصيح بگويد.
اما گفت و گوى منافقان با رسول و پاسخ آن حضرت تا آن جا كه جست و جو شد در كتابهاى معتبر نشانى از آن نيست.
مرحوم سيد محسن عاملى در اعيان الشيعة نويسد:
شهرت يافته است كه رسول خدا فرمود سين بلال نزد خدا شين است و گويا اين شهرت بر اساس حديثى است كه «سيِنُ بِلالِ عِندَ اللَّهِ شينٌ.» مرحوم فروزانفر اين حديث را آورده و بر موضوع بودن آن تصريح مىكند. (مآخذ قصص و تمثيلات مثنوى، ص 88)
در صفحهى 34 طبقات ابن سعد (ج 3، ص 167) آمده است كه چون روز فتح مكه بلال بر بام كعبه اذان گفت حارث بن هشام و صفوان بن اُميَّه نشسته بودند. يكى ديگرى را گفت بدين حبشى بنگر. او گفت اگر خدا او را ناخوش مىدارد، تغييرش مىدهد.
علاّمه شوشترى از كامل جزرى آرد: چون بلال گفت أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسُولُ اللَّهِ،
جويره، دختر ابو جهل، گفت خدا پدرم را گرامى داشت كه چنين روز را نديد.
و حارث بن هشام گفت كاش پيش از اين روز مرده بودم. (قاموس الرجال، ج 2، ص 398)
دور نيست چنان كه مرحوم فروزانفر اشارت كرده است، اين گفتهها منشأ شيوع چنان حديث باشد.- و اللَّهُ العالمُ.
صدق: مىتوان مصدر مبنى از براى فاعل گرفت، در اين صورت صفت «بلال» است و مىتوان قيد (در بانگ نماز) گرفت. (صادقانه اذان مىگفت).
( 173) تا بگفتند اى پيمبر راست نيست
اين خطا اكنون كه آغاز بناست
بعضى از اصحاب عرض كردند يا رسول اللَّه اكنون كه اول اسلام است اين غلط خواندن بلال خوب نيست
( 174) اى نبىّ و اى رسول كردگار
يك مؤذّن كو بود افصح بيار
خوب است يا رسول اللَّه يك مؤذن فصيحترى معين فرماييد
افصح: (صفت تفصيلى از فصاحت) گشاده زبانتر كه حرف را درست از مخرج ادا كند.
( 175) عيب باشد اوّل دين و صلاح
لحن خواندن لفظ حىّ علی الفلاح
در اول دين و نماز عيب است كه حى على الفلاح را هى على الفلاح بخوانند
( 176) خشم پيغمبر بجوشيد و بگفت
يك دو رمزى از عنايات نهفت
حضرت غضبناك شده چند رمزى از عنايات نهانى را بيان فرمود
( 177) كاى خسان نزد خدا هىّ بلال
بهتر از صد حىّ و خىّ و قيل و قال
كه اى مردم پست هى بلال نزد خداوند بهتر از حى حى و قال و قيل ديگران است
حىّ و خىّ: كنايت از پاى بند بودن به درستى لفظ و توجه نداشتن به معنى و حقيقت.
( 178) وا مشورانيد تا من رازتان
وا نگويم آخر و آغازتان
كارى نكنيد كه من رازهاى درونتان را گفته و از آغاز و انجامتان خبر دهم
واشورانيدن: بر انگيختن، گفت و گو كردن
( 179) گر ندارى تو دم خوش در دعا
رو دعا مىخواه ز اخوان صفا
اگر در دعا نفس خوبى ندارى برو از برادران صفا دعا بخواه
اين بيتها در توضيح بيتهاى اخير از بيتهاى گذشته است كه فرمود، اگر صفاى دل بود خطاى گفتار را زيانى نيست. (براى توضيح بيشتر نگاه كنيد به: داستان موسى و شبان، 1720 /2 به بعد)
و نظير آن چه مولانا فرمود داستان حسن بصرى و حبيب عجمى است:
«نقل است كه نماز شامى حسن بصرى به صومعه حبيب رسيد
و حبيب نماز، در پيوسته بود.
و «الحمد» را «الهمد» مىخواند.
حسن گفت: نماز از پى او درست نباشد،
تنها نماز كرد.
آن شب خداى را جَلَّ جَلالُهُ به خواب ديد. گفت الهى رضاى تو در چيست؟
گفت اى حسن رضاى ما يافته بودى قدرش ندانستى.
گفت: بار خدايا آن چه بود؟
گفت: نماز از پى حبيب گزاردن.
كه آن نماز مُهرِ نمازهاى عمر تو خواست بود
اما تو را راستى عبارت از صحت نيّت باز داشت.» (تذكرة الأولياء، ص 62- 63)
**************************************متن ابیات :ازبیت 180 تا 188
**امر حق به موسى عليه السّلام كه مرا به دهانى خوان كه بد آن دهان گناه نكردهاى
( 180) گفت اى موسى ز من مىجو پناه
با دهانى كه نكردى تو گناه
( 181) گفت موسى من ندارم آن دهان
گفت ما را از دهان غير خوان
( 182) از دهان غير كى كردى گناه
از دهان غير بر خوان كاى اله
( 183) آن چنان كن كه دهانها مر تو را
در شب و در روزها آرد دعا
( 184) از دهانى كه نكردستى گناه
و آن دهان غير باشد عذر خواه
( 185) يا دهان خويشتن را پاك كن
روح خود را چابك و چالاك كن
( 186) ذكر حق پاك است چون پاكى رسيد
رخت بر بندد برون آيد پليد
( 187) مىگريزد ضدّها از ضدّها
شب گريزد چون بر افروزد ضيا
( 188) چون در آيد نام پاك اندر دهان
نه پليدى ماند و نه اندهان
**************************************شرح ابیات : ازبیت 180 تا 188
( 180) گفت اى موسى ز من مىجو پناه
با دهانى كه نكردى تو گناه
براى دعا خواستن از اخوان الصفا بود كه وقت حاجت خواستن حضرت موسى از خدا خداوند فرمود كه اى كليم از من با دهانى حاجت بطلب و پناه بجوى كه با آن دهان گناه نكرده باشى]
امر حق تعالى: مرحوم فروزانفر از تفسير امام فخر رازى آوردهاند: «قال عَلَيهِ السَّلامُ اُدعُوا اللَّهَ بألسِنَة ما عَصَيتُمُوهُ بِها. قالُوا يا رَسُولَ اللَّه وَ مَن لَنا بِتلكَ الاَلسِنَةِ قالَ يَدعُو بَعضُكم لِبَعْضٍ لِأَنَّكَ ما عَصَيتَ بِلِسانِه وَ هُوَ ما عَصَى بلِسانِك.» (مآخذ قصص و تمثيلات مثنوى، ص 89)
واثلة بن أسقع از رسول (ص) آرد:
«چهار دعاست كه رد نمىشود…
دعاى مسلمانى براى برادر مسلمان خود كه غايب است.» (كشف الاسرار، ج 1، ص 502)
( 181) گفت موسى من ندارم آن دهان
گفت ما را از دهان غير خوان
موسى عرض كرد بار الها من آن دهان را ندارم فرمود ما را از دهان غير دهان خود بخوان
( 182) از دهان غير كى كردى گناه
از دهان غير بر خوان كاى اله
تو از دهان ديگرى گناه نكردهاى از دهان ديگرى بخوان كه اى اله
( 183) آن چنان كن كه دهانها مر تو را
در شب و در روزها آرد دعا
كارى بكن كه دهانهاى خلق شب و روز براى تو دعا كنند
( 184) از دهانى كه نكردستى گناه
و آن دهان غير باشد عذر خواه
آن دهنى كه با آن گناه نكردهاى دهان كس ديگر است و آن عذر خواه تو است
( 185) يا دهان خويشتن را پاك كن
روح خود را چابك و چالاك كن
يا روح خود را چابك و چالاك نموده دهان خود را پاك كن
( 186) ذكر حق پاك است چون پاكى رسيد
رخت بر بندد برون آيد پليد
ياد حق پاك است وقتى آن پاكى برسد پليدى بيرون مىرود و دور مىشود
رخت بر بستن: در حديث است كه
«ابو عثمان با سلمان بود در زير درختى.
سلمان شاخهاى خشك را گرفت و تكان داد تا همه برگهاى آن بريخت.
پس گفت نپرسى چرا چنين كردم.
گفتم چرا كردى؟
گفت مسلمان چون وضو گيرد چنان كه بايد، و نمازهاى پنجگانه بخواند گناهان او ريخته شود چنان كه برگهاى اين شاخه.»
(كشف الاسرار، ج 4،
( 187) مىگريزد ضدّها از ضدّها
شب گريزد چون بر افروزد ضيا
آرى ضدها از ضدها مىگريزند چنان كه چون صبح مىرسد شب مىگريزد
شب گريزد:
خلوت دل نيست جاى صحبت اضداد
ديو چو بيرون رود فرشته در آيد
(حافظ)
( 188) چون در آيد نام پاك اندر دهان
نه پليدى ماند و نه اندهان
وقتى نام پاك خداوند بدهان آمد نه پليدى مىماند و نه آن دهان دهان سابق است ( و نه غم می ماند )
**************************************متن ابیات :از بیت 189 تا 203
**بيان آن كه اللَّه گفتن نيازمند عين لبّيك گفتن حق است
(189) آن يكى اللَّه مىگفتى شبى
تا كه شيرين مىشد از ذكرش لبى
( 190) گفت شيطان آخر اى بسيار گو
اين همه اللّه را لبَّيك كو؟
( 191) مىنيايد يك جواب از پيش تخت
چند اللّه مىزنى با روى سخت
( 192) او شكسته دل شد و بنهاد سر
ديد در خواب او خَضِر را در خُضَر
( 193) گفت هين از ذكر چون وا ماندهاى؟
چون پشيمانى از آن كش خواندهاى؟
( 194) گفت لبّيكم نمىآيد جواب
ز آن همىترسم كه باشم ردّ باب
( 195) گفت آن اللّه تو لبّيك ماست
و آن نياز و درد و سوزت پيك ماست
( 196) حيلهها و چاره جويىهاى تو
جذب ما بود و گشاد اين پاى تو
( 197) ترس و عشق تو كمند لطف ماست
زير هر يا ربّ تو لبّيكهاست
( 198) جان جاهل زين دعا جز دور نيست
ز آن كه يا رب گفتنش دستور نيست
( 199) بر دهان و بر دلش قفل است و بند
تا ننالد با خدا وقت گزند
( 200) داد مر فرعون را صد ملك و مال
تا بكرد او دعوى عزّ و جلال
( 201) در همه عمرش نديد او درد سر
تا ننالد سوى حق آن بد گهر
( 202) داد او را جمله ملك اين جهان
حق ندادش درد و رنج و أندهان
( 203) درد آمد بهتر از مُلك جهان
تا بخوانى مر خدا را در نهان
**************************************شرح ابیات : از بیت 189 تا 203
( 189) آن يكى اللَّه مىگفتى شبى
تا كه شيرين مىشد از ذكرش لبى
( 189) شبى يك نفر نام اللَّه بر زبان مىآورد تا از ذكر اين نام مبارك لبش شيرين گردد
( 190) گفت شيطان آخر اى بسيار گو
اين همه اللّه را لبَّيك كو؟
شيطان باو گفت اى سخت رو خاموش باش چقدر اللَّه مىگويى اى پر حرف اين همه اللَّه گفتى كو يك لبيك كه در جواب گفته شود
( 191) مىنيايد يك جواب از پيش تخت چند اللّه مىزنى با روى سخت
چقدر پر روئى كرده اللَّه مىگويى در صورتى كه يك جواب از طرف او نمىآيد
پيش تخت: كنايت از درگاه حضرت ربّ العِزَّه.
روى سخت: سماجت، ابرام.
( 192) او شكسته دل شد و بنهاد سر
ديد در خواب او خَضِر را در خُضر
او دل شكسته شده بخواب رفت در خواب در حالت بسط و انبساط حضرت خضر را ديد]
خضر: نگاه كنيد به: شرح بيت 2241/
خُضَر: جمع خضرة: سبزه، سبزهزار.
( 193) گفت هين از ذكر چون وا ماندهاى؟ چون پشيمانى از آن كش خواندهاى؟
كه باو مىگويد هان چرا از ذكر مانده و از آن چه خواندهاى پشيمانى؟
( 194) گفت لبّيكم نمىآيد جواب
ز آن همىترسم كه باشم ردّ باب
گفت در جوابم لبيك نمىآيد و مىترسم كه از درگاه خدا مردود شده باشم
رَدّ باب: رانده از در. حضور دل و روى آوردن به درگاه حق نشانه قبول است و دعا و نياز نشانه اجابت.
هست لبّيكى كه نتوانى شنيد
ليك سر تا پاى بتوانى چشيد
1191/2
ليكن بود كه شيطانِ نفس وسوسه آرد تا بنده را از حضور باز دارد.
ميبدى (ذيل آيه 54، سوره اعراف) از پير هرات آرد: «پروردگار گويد دوست دارم كه بنده بنالد و در من زارد. أنينُ المذنِبِينَ أحَبُّ إِلَيَّ مِن زَجَلِ المُسَبِحِينَ. (كشف الاسرار، ج 3، ص 640)
قرآن كريم بارها از بندگان خواسته است، به درگاه حق دعا كنند و فرموده است مرا بخوانيد تا از شما بپذيرم. آن را كه صدق و اخلاصى باشد، خدايش پاسخ دهد، و آن را كه چنين نباشد، دل وى تاريك شود و بود كه در اين حال حق تعالى بر نعمت او بيفزايد
كه فرمود: وَ لا يَحْسَبَنَّ اَلَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ: 3: 178 آنان كه كافر شدند مپندارند مهلتى كه بدانها مىدهيم بر ايشان نيك است. آنان را مهلت مىدهيم تا بر گناهان بيفزايند و برايشان عذابى خوار كننده است. (آل عمران، 178)
( 195) گفت آن اللّه تو لبّيك ماست و آن نياز و درد و سوزت پيك ماست
حضرت خضر گفت كه خدا بمن امر فرمود كه برو باو بگوهمان اللَّه گفتن تو لبيك ما است و آن نياز و سوز دلى كه تو دارى از طرف ما آمده و فرستاده ما است (مگر نه اين است كه من تو را بكار واداشته و مشغول ذكرت كردهام؟)
( 196) حيلهها و چاره جويىهاى تو
جذب ما بود و گشاد اين پاى تو
( 196) حيلهها و چاره جوييهاى تو همان جذب ما بود و همان كشش ما بود كه پاى تو را گشوده بطرف ما رهسپار نموده
( 197) ترس و عشق تو كمند لطف ماست
زير هر يا ربّ تو لبّيكهاست
لطف ما است كه بصورت ترس و عشق در دل تو جلوه گر شده و در يا رب گفتن تو لبيكها وجود دارد
( 198) جان جاهل زين دعا جز دور نيست
ز آن كه يا رب گفتنش دستور نيست
جان جاهل از خواندن خداوند دور است براى اينكه باو اجازه يا رب گفتن داده نشده
( 199) بر دهان و بر دلش قفل است و بند
تا ننالد با خدا وقت گزند
بر لب و دهانش قفل و بند گذاشته شده است كه در موقع سختى در درگاه خدا ناله نكند
( 200) داد مر فرعون را صد ملك و مال
تا بكرد او دعوى عزّ و جلال
بفرعون صدها ملك و مال داد تا جايى كه دعوى عزت و جلالت نمود
( 201) در همه عمرش نديد او درد سر
تا ننالد سوى حق آن بد گهر
و در همه عمرش حتى سرش درد نگرفت براى اينكه خدا را نخواند
( 202) داد او را جمله ملك اين جهان
حق ندادش درد و رنج و أندهان
خداوند تمام ملك جهان را باو داد و هيچ درد و رنج و اندوه باو نداد
( 203) درد آمد بهتر از مُلك جهان
تا بخوانى مر خدا را در نهان
بلى درد بهتر از ملك جهان است چرا كه او باعث آن مىگردد كه خدا را بخوانى
……………………………………………………
بازدیدها: 476