صبـا به لـطف بگو آن غزال رعنـا را
که سر به کوه و بیابان تو دادهای ما را
شکرفروش که عمرش دراز باد چرا
تفقـدی نـکنـد طوطی شکرخـا را
غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گل
که پرسشی نکنی عندلیــب شیدا را
به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر
به بنــد و دام نگیرنــد مرغ دانـــا را
ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست
سهی قدان سیـه چشم مــاه سیما را
چو با حبیب نشینی و باده پیمایی
به یــاد دار محبان بــادپیمــا را
جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب
که وضع مهر و وفـا نیست روی زیبــا را
در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ
سـرود زهره به رقص آورد مسیحا را
بازدیدها: 663