جلسۀ اول:
خطبه 176 نهج البلاغه:
وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
و فيها يعظ و يبين فضل القرآن و ينهى عن البدعة
از خطبه هاى امام(عليه السلام) است كه در آن مردم را موعظه مى كند و فضائل قرآن را بيان كرده از بدعت ها نهى مى نمايد.
سند خطبه:
«ابن ابى الحديد» در شرح نهج البلاغه اش و همچنين «ابن ميثم» در شرح خود مى نويسند كه اين خطبه از نخستين خطبه هايى است كه بعد از بيعت با آن حضرت و بعد از قتل عثمان ايراد فرمود. اين نشان مى دهد كه اين دو شارح نهج البلاغه آن را در منبعى غير از نهج البلاغه يافته اند; زيرا مرحوم سيّد رضى اشاره به آن چه آن ها گفته اند ندارد. «زمخشرى» نيز در كتاب «ربيع الابرار» بخشى از اين خطبه را با تفاوت هاى متعدّدى نقل كرده است و بخش ديگرى از اين خطبه در چهار كتاب كه قبل از نهج البلاغه تأليف يافته، بيان شده است (كتاب كافى; محاسن برقى; امالى صدوق و تفسير عياشى) (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 430).
خطبه در يك نگاه
اين خطبه از خطبه هاى مشروحى است كه از مسائل مهمّى پرده بر مى دارد و توصيه هايى مى كند كه امروز نيز تمام محتواى آن زنده و براى ما سازنده است.
اين خطبه از هشت بخش تشكيل شده است:
در بخش اوّل، مواعظ سودمندى بيان فرموده و مخصوصاً بر اين نكته تأكيد مى كند كه جهنّم در لابه لاى شهوات و بهشت در مبارزه با شهوات نهفته شده است.
در بخش دوّم، امام(عليه السلام) اهمّيّت قرآن را با ذكر ريزه كارى هايى شرح مى دهد كه قلوب را بيش از پيش مشتاق آيات قرآن مى سازد.
در بخش سوّم، تأكيد بر عمل به دستورات الهى و استقامت در كارها مى فرمايد.
در بخش چهارم، بار ديگر زبان به موعظه و اندرز مى گشايد و مخصوصاً بر موضوع مراقبت از زبان كه نخستين مرحله اصلاح خويشتن و جامعه است، تأكيد مى فرمايد.
در بخش پنجم، اهمّيّت حفظ اصالت تعليمات اسلام و مبارزه با هر گونه بدعت را بيان مى دارد.
در بخش ششم، اهمّيت قرآن و ويژگى هاى آن بازگو مى فرمايد.
در بخش هفتم، اقسام ظلم و ستم را بر خويشتن و ديگران شرح مى دهد.
و در بخش هشتم (آخرين بخش خطبه) سخنى كوتاه و پرمعنايى درباره اصلاح خويشتن بيان مى فرمايد.
بخش اوّل
شرح و تفسير: بهشت در ناراحتى ها و جهنم در شهوات پيچيده شده است
امام(عليه السلام) در آغاز اين خطبه مردم جهان را مخاطب ساخته، مى فرمايد:
انْتَفِعُوا بِبَيَانِ اللهِ،
از آن چه خداوند بيان فرموده، بهره گيريد
وَاتَّعِظُوا بِمَوَاعِظِ اللهِ،
و از مواعظ و اندرزهاى او پند پذيريد
وَاقْبَلُوا نَصِيحَةَ اللهِ،
و نصايح او را (با جان و دل) قبول كنيد ;
ممكن است بگوييم كه هر سه جمله، يك حقيقت را با عبارات مختلف بيان مى كند; ولى اين احتمال نيز وجود دارد كه هر يك از اين جمله هاى سه گانه به مطلب تازه اى اشاره مى كند.
در مرحله نخست، مردم را به بهره گيرى از بيانات الهى دستور مى دهد كه اشاره به اوامر و نواهى است
و در مرحله دوّم از مواعظ الهى يعنى تشويق و ترغيب ها و بشارت و انذارهايى كه انگيزه اطاعت و ترك عصيان است، سخن مى گويد.
بخش سوّم، مرحله خيرخواهى است كه مصالح و بركات اطاعت و ترك معصيت را ـ كه عايد مطيعان مى گردد ـ بيان مى كند ;
به اين ترتيب، مراحل سه گانه اى براى پيمودن مسير قرب الى الله بيان شده است.
جالب توجّه اين كه در هر سه جمله، واژه الله تكرار شده ; در حالى كه ممكن بود در دو جمله از ضمير استفاده شود و اين براى بيان اهمّيّت مواعظ و نصايح الهى است كه مردم با شنيدن نام مبارك پروردگار، به مواعظ و نصايح او اهمّيّت بيش ترى مى دهند.
\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\
در ادامه اين سخن، امام(عليه السلام) به دليل و برهانى متوسّل مى شود و مى فرمايد:
فَإِنَّ اللهَ قَدْ أَعْذَرَ إِلَيْكُمْ بِالْجَلِيَّةِ، وَاتَّخَذَ عَلَيْكُمُ الْحُجَّةَ،
زیرا خداوند با دليل هاى روشن، راه عذر را به روى شما بسته و حجّت را تمام كرده است
وَ بَيَّنَ لَكُمْ مَحَابَّهُ مِنَ الاَْعْمَالِ،
. براى شما تبيين نموده است اعمالى را كه دوست دارد
«محابّ» جمع «محبّ» (ازماده حبّ) به معناى محبوب و امر دوست داشتنى است.
وَ مَكَارِهَهُ مِنْهَا،
و آن چه را ناخوش دارد
لِتَتَّبِعُوا هذِهِ،
تا از آن ها تبعيّت كنيد
وَ تَجْتَنِبُوا هذِهِ،
و از اين ها دورى گزينيد ;
امام(عليه السلام) به اين نكته اشاره مى كند كه سستى و كوتاهى در پذيرش مواعظ الهى و انجام دادن واجبات و ترك محرّمات با هيچ بهانه اى مقبول نيست ; چرا كه خداوند نسبت به همه اتمام حجّت كرده و راه قبح عقاب بلا بيان را با بيان روشن خود بسته است.
در اینجا لازم می دانیم که در باره آیة شریفة 23 سورة انبیاء ص 323
لَا يُسَْلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسَْئَلُونَ خدا از آنچه مىكند بازخواست نمىشود ولى آنان بازخواست خواهند شد (23).
که خداوند از آن جهت از او در قیامت سوال نمی شود که اتمام حجت می کند و اتمام حجت او از طریق خلق اهل بیت و مقامات عالیة عرشی آنها است
این مقامات عرشی را از زبان خود اهل بیت در مفاتیح الجنان در اذن دخول دوم می شنویم :
اذن دخولى است كه علاّمه مجلسى(ره)از نسخهاى قديمى از نوشتههاى اصحاب براى ورود به سرداب مقدّس،و بارگاههاى نورانى ائمه عليهم السّلام به اين صورت نقل فرموده
اللَّهُمَّ إِنَّ هَذِهِ بُقْعَةٌ طَهَّرْتَهَا
خداى اين بقعهاى است كه تو پاكش نمودى،
وَ عَقْوَةٌ شَرَّفْتَهَا
و كويى است كه شرافتش دادى،
وَ مَعَالِمُ زَكَّيْتَهَا
و نشانههايى است،كه پاكيزهاش ساختى،
حَيْثُ أَظْهَرْتَ فِيهَا أَدِلَّةَ التَّوْحِيدِ
به خاطر اينكه در آنجا آشكار كردى دلايل توحيد،
وَ أَشْبَاحَ الْعَرْشِ الْمَجِيدِ
و نمونههاى عرش مجيد را،
الَّذِينَ اصْطَفَيْتَهُمْ مُلُوكا لِحِفْظِ النِّظَامِ
آنانكه به عنوان فرمانروا برگزيدى، براى حفظ نظام،
وَ اخْتَرْتَهُمْ رُؤَسَاءَ لِجَمِيعِ الْأَنَامِ
و انتخاب كردى براى رياست بر تمام خلق،
وَ بَعَثْتَهُمْ لِقِيَامِ الْقِسْطِ فِي ابْتِدَاءِ الْوُجُودِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ
و برانگيختى براى قيام به عدالت، در آغاز هستى،تا روز قيامت،
ثُمَّ مَنَنْتَ عَلَيْهِمْ بِاسْتِنَابَةِ أَنْبِيَائِكَ
سپس بر آنان به جانشينى پيامبرانت، منّت نهادى،
لِحِفْظِ شَرَائِعِكَ وَ أَحْكَامِكَ
براى حفظ قوانين و احكامت
فَأَكْمَلْتَ بِاسْتِخْلافِهِمْ رِسَالَةَ الْمُنْذِرِينَ
و با خلافت از پيامبران و رسالت بيمدهندگان را كامل ساختى،
كَمَا أَوْجَبْتَ رِئَاسَتَهُمْ فِي فِطَرِ الْمُكَلَّفِينَ
چنانكه رياستشان را در فطرت مكلّفين واجب كردى،
فَسُبْحَانَكَ مِنْ إِلَهٍ مَا أَرْأَفَكَ
پس منزّهى در عرصه معبوديت كه چه اندازه مهربانى،
وَ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ مِنْ مَلِكٍ مَا أَعْدَلَكَ
و معبودى جز تو نيست در عرصهسلطنت كه چقدر دادگرى
حَيْثُ طَابَقَ صُنْعُكَ مَا فَطَرْتَ عَلَيْهِ الْعُقُولَ
زيرا هماهنگى كرد رفتارت،با آنچه خردها را بر آن سرشتى،
وَ وَافَقَ حُكْمُكَ مَا قَرَّرْتَهُ فِي الْمَعْقُولِ وَ الْمَنْقُولِ
و فرمانت موافق آمد،آنچه را در امور عقلى و نقلى مقرّر نمودى،
فَلَكَ الْحَمْدُ عَلَى تَقْدِيرِكَ الْحَسَنِ الْجَمِيلِ
پس سپاس توراست بر اندازهگيرى نيكوى زيبايت،
وَ لَكَ الشُّكْرُ عَلَى قَضَائِكَ الْمُعَلَّلِ بِأَكْمَلِ التَّعْلِيلِ،
و شكر توراست بر داورىات، كه معلّل به كاملترين علّتهاست،
فَسُبْحَانَ مَنْ لا يُسْأَلُ عَنْ فَعْلِهِ
پس منزّه است آنكه از كارش بازخواست نشود،
وَ لا يُنَازَعُ فِي أَمْرِهِ
و با او در فرمانش منازعه نگردد،
وَ سُبْحَانَ مَنْ كَتَبَ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ
منزّه است آنكه رحمت را بر خود واجب كرد،
قَبْلَ ابْتِدَاءِ خَلْقِهِ
پيش از آغاز خلقش
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي مَنَّ عَلَيْنَا بِحُكَّامٍ
و خدا را سپاس كه به وجود زمامدارانى بر ما منت نهاد،
يَقُومُونَ مَقَامَهُ
كه جانشينان اويند،
لَوْ كَانَ حَاضِرا فِي الْمَكَانِ
اگر بر فرض محال در مكانى حاضر مىبود،
لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ الَّذِي شَرَّفَنَا بِأَوْصِيَاءَ
و معبودى جز خدا نيست،كه ما را به جانشينانى شرافت داد،
يَحْفَظُونَ الشَّرَائِعَ فِي كُلِّ الْأَزْمَانِ
كه قوانيشن را در همه زمانها حفظ كنند
وَ اللَّهُ أَكْبَرُ الَّذِي أَظْهَرَهُمْ لَنَا بِمُعْجِزَاتٍ
و خدا بزرگتر است،كه آنان را براى ما به وسيله معجزاتى نماياند،
يَعْجِزُ عَنْهَا الثَّقَلانِ
معجزاتى كه جن و انس از آوردنش ناتوانند،
لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ
جنبش و نيرويى نيست جز به خداى برتر بزرگ،
الَّذِي أَجْرَانَا عَلَى عَوَائِدِهِ الْجَمِيلَةِ
كه نعمتهاى زيبايش را براى ما نيز مقرّر داشت.
فِي الْأُمَمِ السَّالِفِينَ
همان نعمتهائی که در ملّتهاى گذشته بود
اللَّهُمَّ فَلَكَ الْحَمْدُ وَ الثَّنَاءُ الْعَلِيُّ
خدایا سپاس و ثناى برتر،توراست،
كَمَا وَجَبَ لِوَجْهِكَ الْبَقَاءُ السَّرْمَدِيُّ
چنانكه بر ذات ابدى بىنهايتت واجب آمد،
وَ كَمَا جَعَلْتَ نَبِيَّنَا خَيْرَ النَّبِيِّينَ
و همچنانكه قرار دادى پيامبر ما را بهترين پيامبران،
وَ مُلُوكَنَا أَفْضَلَ الْمَخْلُوقِينَ
و امامانمان را برترین مخلوقات،
وَ اخْتَرْتَهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى الْعَالَمِينَ
و برگزيدى آنان را از روى دانش،بر تمام جهانيان،
وَفِّقْنَا لِلسَّعْيِ إِلَى أَبْوَابِهِمُ الْعَامِرَةِ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ
ما را تا روز قيامت به شتافتن به درگاه آبادشان موفق بدار،
وَ اجْعَلْ أَرْوَاحَنَا تَحِنُّ إِلَى مَوْطِئِ أَقْدَامِهِمْ،
و ارواح ما را چنان قرار ده كه عاشقانه به سوى روش و منش ايشان بگرايد،
وَ نُفُوسَنَا تَهْوِي النَّظَرَ إِلَى مَجَالِسِهِمْ وَ عَرَصَاتِهِمْ
و جانهاى ما را مشتاق محل نگاه در مجالسشان و آستانشان قرار بده،
حَتَّى كَأَنَّنَا نُخَاطِبُهُمْ فِي حُضُورِ أَشْخَاصِهِمْ
به طورى كه گويى در حضور خودشان با آنان به سخن برخاستهايم،
فَصَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنْ سَادَةٍ غَائِبِينَ
پس درود خدا بر ايشان، آن آقايان غايب از نظر،
وَ مِنْ سُلالَةٍ طَاهِرِينِ وَ مِنْ أَئِمَّةٍ مَعْصُومِينَ
و آن پاك نژادان،و آن امام معصوم.
اللَّهُمَّ فَأْذَنْ لَنَا بِدُخُولِ هَذِهِ الْعَرَصَاتِ
خدايا به ما اجازه ورود بده به اين آستانها
الَّتِي اسْتَعْبَدْتَ بِزِيَارَتِهَا أَهْلَ الْأَرَضِينَ وَ السَّمَاوَاتِ
اين آستانهايى كه اهل زمينها و آسمانها را به وسيله زيارتشان به عبادت واداشتى،
وَ أَرْسِلْ دُمُوعَنَا بِخُشُوعِ الْمَهَابَةِ
و اشكمان را با خشوع در برابر مهابتت جارى كن،
وَ ذَلِّلْ جَوَارِحَنَا بِذُلِّ الْعُبُودِيَّةِ وَ فَرْضِ الطَّاعَةِ
و اعضايمان را با فروتنى بندگى و وجوب طاعت فروتن گردان،
حَتَّى نُقِرَّ بِمَا يَجِبُ لَهُمْ مِنَ الْأَوْصَافِ
تا به اوصافى كه براى ايشان حتم كردهاى اقرار كنيم،
وَ نَعْتَرِفَ بِأَنَّهُمْ شُفَعَاءُ الْخَلائِقِ
و اعتراف نماييم به اينكه ايشان ،شفيعان خلايقند،
إِذَا نُصِبَتِ الْمَوَازِينُ فِي يَوْمِ الْأَعْرَافِ
در روز اعراف،زمانىكه ترازوها نصب مىشود
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ سَلامٌ عَلَى عِبَادِهِ الَّذِينَ اصْطَفَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ
سپاس خداى را،و سلام بر بندگان برگزيدهاش محمّد و اهل بيت پاكش. .
پس عتبه را ببوس،و وارد شو،درحالىكه خاشع و گريان باشى،به درستى كه،اين جملات اجازه ورود به حريم ايشان است،درود خدا بر همه آنان
خواجه شیراز در باره عهد الستی که با اهل بیت علیهم السلام بسته شد اشعار زیادی دارد و ما در اینجا ابیات زیر را ذکر می کنیم:
3-10 در خـرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفتهست در عهد ازل تقدیر ما
5-25 مـقام عیش میسر نمیشود بیرنج
بلی به حکم بلا بستهاند عهد الست
1-28 به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست
که مـونس دم صبحم دعای دولت توست
5-32 چـو نافه بر دل مسکین من گره مفکن
که عهد با سر زلف گره گشای تو بست
9-36 حافظ گمشده را با غمت ای یار عزیز
اتحادیست که در عهد قدیم افتادست
5-111 من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم
ایـنم از عهـد ازل حـاصل فرجام افتاد
5-135 به یاد چشم تو خود را خراب خواهم ساخت
بـنـای عـهـد قـدیـم اسـتوار خواهم کــرد
3-186 حقا کز این غمان برسد مژده امان
گـر سالکی به عهد امانت وفا کند
4-193 عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا
ما همــه بنــده و این قوم خداوندانند
4-206 از دم صـبح ازل تـا آخـر شــام ابــد
دوستی و مهر بر یک عهد و یک میثاق بود
7-269 هوای مسکن مألوف و عهد یار قدیم
ز ره روان سفرکرده عذرخواهت بس
2-315 اگر چــه خرمن عمرم غم تو داد به باد
به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم
1-327مراعهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویـش را چو جان خویشتن دارم
10-329 عهد الست من همه با عشق شاه بود
و از شاهراه عمر بدین عهـــد بگذرم
2-338 گفتی ز سر عهد ازل یک سخن بگــو
آن گه بگویمت که دو پیمانه درکشم
4-367 مگرش خدمت دیرین من از یاد برفت
ای نسیم سحری یاد دهش عهد قدیم
4-373 با تو آن عهد که در وادی ایمن بستیم
همچو موسی ارنی گوی به میقات بریم
6-373 خاک کوی تو به صحرای قیامت فردا
همه بر فـرق سر از بهر مباهات بریم
8-474ملول از همرهان بودن طریق کاردانی نیست
بکش دشواری منــــزل به یاد عهــد آسانی
سپس به پاسخ اشكالات مقدّرى مى پردازد ; مى فرمايد:
فَإِنَّ رَسُولَ اللهِ ـ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كَانَ يَقُولُ:
زيرا رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى فرمود:
«إِنَّ الْجَنَّةَ حُفَّتْ بِالْمَكَارِهِ، وَ إِنَّ النَّارَ حُفَّتْ بِالشَّهَوَاتِ».
بهشت در ميان ناراحتى ها و دوزخ در ميان شهوات پيچيده شده است
«حفّت» از ماده «حف» (بر وزن كف) به معناى گرداگرد چيزى را گرفتن است.
و در ادامه اين سخن براى تأكيد و توضيح بيش تر كلام رسول خدا(صلى الله عليه وآله)مى فرمايد:
وَاعْلَمُوا أَنَّهُ مَا مِنْ طَاعَةِ اللهِ شَيْءٌ إِلاَّ يَأْتِي فِي كُرْه،
و بدانيد هيچ طاعتى نيست جز اين كه انسان آن را با ناراحتى انجام مى دهد
وَ مَا مِنْ مَعْصِيَةِ اللهِ شَيْءٌ إِلاَّ يَأْتِي فِي شَهْوَة.
و هيچ معصيتى نيست جز اين كه با شهوت (و علاقه) مرتكب آن مى شود.
فَرَحِمَ اللهُ امْرَاً نَزَعَ عَنْ شَهْوَتِهِ،
رحمت خدا بر كسى كه خود را از شهوات جدا سازد
«نزع» از ماده «نزع» (بر وزن نبض) است. اين ماده گاه با «الى» متعدى مى شود و گفته مى شود: «نزع اليه» يعنى به آن اشتياق پيدا كرد و گاه با «عن» متعدى مى شود و گفته مى شود: «نزع عنه» يعنى از اين كار خوددارى كرد و در عبارت مزبور در معناى دوّم استعمال شده و در جمله هاى بعد (تنزع الى معصية) به معناى اوّل به كار رفته است. (اين ماده گاه بدون حرف جر متعدى مى شود و گفته مى شود: «نزع الشىء» يعنى آن را خراب و باطل كرد
وَ قَمَعَ هَوَى نَفْسِهِ،
و هواى نفس را مهار كند ;
«قمع» از ماده «قمع» (بر وزن منع) به معناى بازداشتن و مقهور و سركوب كردن است.
فَإِنَّ هذِهِ النَّفْسَ أَبْعَدُ شَيْء مَنْزِعاً
چرا كه جلوگيرى از نفس سركش از مشكل ترين كارهاست
وَ إِنَّهَا لاَ تَزَالُ تَنْزِعُ إِلَى مَعْصِيَةٍ فِي هَوىً.
و اين نفس، همواره به گناه و هواپرستى ميل دارد.
اين يك واقعيت است كه انسان در مسير اطاعت فرمان خدا اعم از عبادات و غير آن و نيز براى كسب فضايل اخلاقى و دفع رذايل، بايد راه هاى پرپيچ و خمى را طى كند و از فراز و نشيب ها و گردنه هاى صعب العبور بگذرد و هر لحظه مراقب خطرهايى كه از چپ و راست او را تهديد مى كند باشد تا به سر منزل مقصود برسد ; ولى در مسير گناه، نفس سركش گويى در جاده صاف و بدون مانع و خالى از پيچ و خم با سراشيبى مطلوب حركت مى كند. همين است سرّ پاداش مطيعان و رمز كيفر عاصيان.
در حديث جالب و پرمعنايى در سنن ابن داوود، جلد 2، صفحه 422 (حديث 4744) و بحارالانوار، جلد 68، صفحه 72. از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «هنگامى كه خداوند، بهشت را آفريد به جبرئيل دستور داد برو و به آن نگاهى بيفكن! جبرئيل رفت و نظرى بر آن انداخت و عرضه داشت: خداوندا! به عزت و جلالت! هر كس اوصاف آن را بشنود، حتماً به سوى آن مى آيد و در آن وارد مى شود; سپس خداوند آن را در لابه لاى ناراحتى ها قرارداد و باز به جبرئيل دستور داد: برو به آن نگاه ديگرى بيفكن! جبرئيل رفت و نظرى به آن انداخت و عرضه داشت: خداوندا! من از اين مى ترسم كه با اين وصف، كسى به سراغ بهشت نرود و هنگامى كه دوزخ را آفريد به جبرئيل فرمود: برو و نگاهى به آن بيفكن. جبرئيل رفت و نگاهى به آن افكند و عرضه داشت: به عزّت و جلالت قسم هر كس اوصاف دوزخ را بشنود داخل آن نخواهد شد ; سپس خداوند آن را در لابه لاى شهوات قرارداد و به جبرئيل فرمود: برو نگاه ديگرى بر آن بيفكن، جبرئيل نگاهى كرد و عرضه داشت: به عزت و جلالت سوگند! من از اين مى ترسم كه همه وارد دوزخ شوند»
———————–
نكته
آن ها كه به طاعات عشق مىورزند
آن چه در اين عبارت از خطبه مزبور نقل شد، يك حكم غالبى است نه دايمى ; به
تعبير ديگر اكثر طاعات، با مشكلاتى توأم است و غالب معاصى هوس انگيز و همراه با لذّات است.
اين نكته نيز شايان دقت است كه اين حكم غالبى در مورد توده هاى مردم است و گرنه اولياء الله و پويندگان راه حق به جايى مى رسند كه از هر طاعتى لذت مى برند و به آن عشق مىورزند و از هرگناهى نفرت دارند و ناراحت مى شوند; همان گونه كه در روايتى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) اصول كافى، جلد 2، صفحه 83.مى خوانيم:
«أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبادَةَ فَعَانَقَها; برترين مردم كسى است كه عاشق عبادت باشد و آن را در آغوش گيرد». و از آن جا كه مخاطبان امام(عليه السلام)توده هاى مردمند، نه فقط خاصان و مقربان درگاه خدا تعبير ياد شده به صورتى كه ملاحظه گرديد ذكر شده است.
صدر خطبه نيز شاهد و گواه اين مطلب است. قرآن مجيد نيز درباره نماز و روزه در سورة بقره، آيه 45. مى گويد: «(وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِينَ); اين كار (استعانت به نمازو روزه) كار مشكلى است، جز براى خاشعان»
سؤال: در تفسير امر به معروف و نهى از منكر گفته مى شود معروف به معناى شناخته شده است ; زيرا نيكى ها با روح انسان آشناست و منكر به معناى ناشناخته است ; چرا كه روح انسان با بدى ها ناآشناست. آيا اين تفسير مشهور با آن چه در عبارت ياد شده نقل شده منافات ندارد؟
با كمى دقت روشن مى شود منافاتى در ميان نيست ; زيرا شناخته بودن نيكى ها و ناشناخته بودن بدى ها از نظر درك كلى با جاذبه هاى گناه و دافعه هاىاطاعت منافاتى ندارد ; مثلا همه ما از علم، لذت مى بريم و از جهل متنفريم ; ولى تحصيل علم مشكلات زيادى دارد كه گاه افرادى از آن چشم مى پوشند و در تنبلى آسايشى است كه گاه افرادى به سوى آن جذب مى شوند.
*******************************
بازدیدها: 1876