الا یا ایهـــا الساقـی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
به بوی نافهای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چـه خون افتاد در دلها
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جـرس فریاد مــیدارد کــه بربندید محملها
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بیخبـر نبود ز راه و رسـم منزلها
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجـا داننــــد حـال ما سبکبــاران ساحلها
همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر
نهان کـی ماند آن رازی کز او سازند محفلها
حضوری گر همیخواهی از او غایب مشو حافظ
متی ما تلـق مـن تهـوی دع الدنیـا و اهملــها
بازدیدها: 64